هوش مصنوعی: این شعر به موضوعاتی مانند عشق، حسرت، زندگی و رنج‌های آن می‌پردازد. شاعر از احساسات عمیق انسانی مانند شوق، حیرانی، و آرزوهای برآورده‌نشده سخن می‌گوید و از مفاهیمی مانند خاکستر قناعت، سوختن در راه عشق، و دردهای نهفته در خون یاد می‌کند. در نهایت، شعر به زیبایی‌های طبیعت و ارتباط آن با احساسات بشری اشاره دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات به رنج و حسرت نیاز به بلوغ فکری برای درک بهتر دارد.

غزل شمارهٔ ۷۳۱

بی‌کدورت نیست هرجا محرمی یا غافلی‌ست
زندگانی هرچه باشد زحمت آب وگلی‌ست

آنچه از نقش رم و آرام امکان دیده‌ای
خاک‌کلفت مرده‌ای یاخون حسرت بسملی‌ست

شوق حیرانم چه می‌خواهدکه در چشم ترم
جنبش مژگان لب حسرت نوای سایلی‌ست

لاله‌زار و شبنمستان محبت دیده‌ایم
محو هر اشکی‌، نگاهی‌، زیر هر داغی دلی‌ست

شعله‌کاران را به خاکستر قناعت‌کردن است
هرکجاعشق است‌دهقان سوختن هم‌حاصلی‌ست

چشم تا برهم زنم نقش سجودت بسته‌ام
اشک بیتابم‌، سراپایم جبین مایلی‌ست

حسرت دل را علاج از نشئهٔ دیدار پرس
خانهٔ آیینه‌قفلش آرزوی مشکلی‌ست

مقصد آرام است ای‌کوشش مکن آزار ما
بی‌دماغان طلب را جاده هم سر منزلی‌ست

عقل را در ضبط مجنون آب می‌گردد نفس
عشق‌می‌خنددکه‌اینجا رفتن ازخود محملی‌ست

از هجوم جلوه آخر بر در حیرت زدیم
حسن چون توفان‌کند آیینه‌گشتن ساحلی‌ست

قدردان بحرگوهرخیز غواص است بس
درد می‌داند که در هرقطرهٔ خونم دلی‌ست

بیدل از اظهار مطلب خون استغنا مریز
آبرو چون موج پیداکرد تیغ قاتلی‌ست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.