هوش مصنوعی:
این شعر از بیدل دهلوی، احساس تهیبودن، انفعال و فنا را بیان میکند. شاعر خود را مانند شبنم بیپایان، آینهای بیرنگ و حبابی بیمغز توصیف میکند که از هرگونه معنا و وجود خالی است. او از دنیای فانی و بیاعتباری آن سخن میگوید و به عدممطلق و محو شدن در آن اشاره دارد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، لحن مالیخولیایی و مضامین مرتبط با فنا و عدممطلق نیاز به بلوغ فکری دارد.
غزل شمارهٔ ۸۰۰
بیساز انفعال سراپای من تهیست
چون شبنم ازوداع عرق جای من تهیست
نیرنگ عالمی به خیالم شمردهگیر
صفر ز خودگذشتهام اجزای من تهیست
رنگی ندارد آینهٔ مشرب فنا
ازگرد خوا دامن صحرای من تهیست
دل محو مطلق است چه هستیکجا عدم
از هرچه دارد اسم معمای من تهیست
چون صبح بالی از نفس سرد میزنم
عمریست آشیانهٔ عنقای منتهیست
از نقد دستگاه زیانکار من مپرس
امروز من چوکیسهٔ فردای من تهیست
چون پیکر حبابم از آفت سرشتهاند
از مغز عافیت سر بیپای من تهیست
یارب نقاب کس ندّرد اعتبار پوچ
از یک حباب قالب دریای من تهیست
تاکی فروشم از عرق شرم جام عذر
چشمش خمار دارد و مینای منتهیست
بیدل سرمحیط سلامت چه موج وکف
تا او بجاست جای تو و جایمنتهیست
چون شبنم ازوداع عرق جای من تهیست
نیرنگ عالمی به خیالم شمردهگیر
صفر ز خودگذشتهام اجزای من تهیست
رنگی ندارد آینهٔ مشرب فنا
ازگرد خوا دامن صحرای من تهیست
دل محو مطلق است چه هستیکجا عدم
از هرچه دارد اسم معمای من تهیست
چون صبح بالی از نفس سرد میزنم
عمریست آشیانهٔ عنقای منتهیست
از نقد دستگاه زیانکار من مپرس
امروز من چوکیسهٔ فردای من تهیست
چون پیکر حبابم از آفت سرشتهاند
از مغز عافیت سر بیپای من تهیست
یارب نقاب کس ندّرد اعتبار پوچ
از یک حباب قالب دریای من تهیست
تاکی فروشم از عرق شرم جام عذر
چشمش خمار دارد و مینای منتهیست
بیدل سرمحیط سلامت چه موج وکف
تا او بجاست جای تو و جایمنتهیست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.