۲۹۳ بار خوانده شده
گر جنونم هوس قطع منازل میداشت
خوشتر از ریگ روان آبله محمل میداشت
دیده گر رنگی از آن جلوه به رو میآورد
یک تحیر به صد آیینه مقابل میداشت
پاس آیین ادب گر نشدی مانع اشک
تا به کویش همه جا پا به سر دل میداشت
سوخت پروانهام از خجلت آن شمع که دوش
میزد آتش به خود و خاطر محفل میداشت
ای خوش آن شوق که از لذت بی عافیتی
کشتیام وحشت گرداب ز ساحل میداشت
عقده دل اگر از سعی تپش وامیشد
حیرت آینه هم جوهر بسمل میداشت
احتیاج آینه شد نام کرم جلوه فروخت
خاتم جود نگین در لب.سایل میداشت
شرم نایابی مطلب عرقیساز نکرد
تا ره کوشش مقصدطلبان گل میداشت
قطعکردیم به تدبیر خموشی چون شمع
جادهای راکه ادب در دل منزل میداشت
داغم از حوصلهٔ شوخنگاهان بیدل
کاش در بزم بتان آینه هم دل میداشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
خوشتر از ریگ روان آبله محمل میداشت
دیده گر رنگی از آن جلوه به رو میآورد
یک تحیر به صد آیینه مقابل میداشت
پاس آیین ادب گر نشدی مانع اشک
تا به کویش همه جا پا به سر دل میداشت
سوخت پروانهام از خجلت آن شمع که دوش
میزد آتش به خود و خاطر محفل میداشت
ای خوش آن شوق که از لذت بی عافیتی
کشتیام وحشت گرداب ز ساحل میداشت
عقده دل اگر از سعی تپش وامیشد
حیرت آینه هم جوهر بسمل میداشت
احتیاج آینه شد نام کرم جلوه فروخت
خاتم جود نگین در لب.سایل میداشت
شرم نایابی مطلب عرقیساز نکرد
تا ره کوشش مقصدطلبان گل میداشت
قطعکردیم به تدبیر خموشی چون شمع
جادهای راکه ادب در دل منزل میداشت
داغم از حوصلهٔ شوخنگاهان بیدل
کاش در بزم بتان آینه هم دل میداشت
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.