هوش مصنوعی:
این شعر به بیان احساسات عمیق و عرفانی شاعر میپردازد که با تصاویر زیبا و استعارههای پیچیده، حالات درونی و حیرتهای روحی خود را توصیف میکند. شاعر از عشق، حیرت، تنهایی و جستجوی معنا سخن میگوید و از آیینه به عنوان نماد خودآگاهی و شناخت خویشتن استفاده میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و استعارههای پیچیده است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی ادبی نیاز دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند حیرت وجودی و جستجوی معنا ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین باشد.
غزل شمارهٔ ۸۳۱
آغاز نگاهم به قیامت نظری داشت
واکردن مژگان چراغم سحری داشت
خوابم چه خیال است به گرد مژه گردد
بالین منگم شده آرام پری داشت
چشمی به تحیرکدهٔ دل نگشودیم
آیینه همین خانهٔ بیرون دری داشت
ما بیخبران بیهده بر ناله تنیدیم
تا دل نفس سوخته هم نامهبری داشت
قاصد، ز رموز جگر چاک چهگوید
درنامهٔ عشاق دریدن خبری داشت
آخرگروه حیرت ما باز نگردید
او بودکه هر چشمگشودن دگری داشت
کردیم تماشای ترقی و تنزل
آیینهٔ ما هر نفس از ما بتری داشت
زین بحر، عیارطلب موجگرفتیم
آن پای که فرسود به دامن گهری داشت
آگاه نشد هیچکس از رمز حلاوت
ورنه لب خاموش گره نیشکری داشت
بیشعله نبود آنچه تو دیدیگل داغش
هر نقش قدم یک دو نفس پیش سری داشت
با لفظ نپرداختی ای غافل معنی
تحقیق پری در نفس شیشهگری داشت
آسان نرسیدیم به هنگامهٔ دیدار
ای بیخبران آینه دیدن جگری داشت
عریانیام ازکسوت تشویش برآورد
رفت آنکه جنونم هوس جامهدری داشت
بیدل چقدر غافلکیفیت خویشم
من آینه در دست وتماشا دگری داشت
واکردن مژگان چراغم سحری داشت
خوابم چه خیال است به گرد مژه گردد
بالین منگم شده آرام پری داشت
چشمی به تحیرکدهٔ دل نگشودیم
آیینه همین خانهٔ بیرون دری داشت
ما بیخبران بیهده بر ناله تنیدیم
تا دل نفس سوخته هم نامهبری داشت
قاصد، ز رموز جگر چاک چهگوید
درنامهٔ عشاق دریدن خبری داشت
آخرگروه حیرت ما باز نگردید
او بودکه هر چشمگشودن دگری داشت
کردیم تماشای ترقی و تنزل
آیینهٔ ما هر نفس از ما بتری داشت
زین بحر، عیارطلب موجگرفتیم
آن پای که فرسود به دامن گهری داشت
آگاه نشد هیچکس از رمز حلاوت
ورنه لب خاموش گره نیشکری داشت
بیشعله نبود آنچه تو دیدیگل داغش
هر نقش قدم یک دو نفس پیش سری داشت
با لفظ نپرداختی ای غافل معنی
تحقیق پری در نفس شیشهگری داشت
آسان نرسیدیم به هنگامهٔ دیدار
ای بیخبران آینه دیدن جگری داشت
عریانیام ازکسوت تشویش برآورد
رفت آنکه جنونم هوس جامهدری داشت
بیدل چقدر غافلکیفیت خویشم
من آینه در دست وتماشا دگری داشت
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.