هوش مصنوعی: این شعر از بیدل دهلوی، بیانگر احساسات عمیق شاعر دربارهٔ گذرایی زندگی، حسرت بر از دست‌رفته‌ها، و ناامیدی از بخت ناسازگار است. شاعر با استفاده از تصاویر طبیعی مانند گل و لاله و چمن، به بیان مفاهیمی مانند قیامت، مرگ، و فرصت‌های از دست‌رفته می‌پردازد. همچنین، او به مفاهیم فلسفی مانند هستی و عدم، و بازگشت به وطن (به معنای معنوی) اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی موجود در شعر، همراه با تصاویر پیچیده و استعاری، برای درک و ارتباط نیاز به بلوغ فکری و تجربهٔ زندگی دارد. نوجوانان زیر 16 سال ممکن است در درک کامل این مفاهیم با مشکل مواجه شوند.

غزل شمارهٔ ۸۵۵

صبح از دل چاک‌که دراین باغ سخن رفت
کز جوش گل و لاله قیامت به چمن رفت

آن مطلب نایاب‌که هرگز نتوان یافت
دامان‌ گلی بود که دوش از کف من رفت

با بخت سیه‌، یاد شب عید ندارم
یارب چه هما بر سر من سایه‌فکن رفت

گلچینی فرصت چو سحر زد به دماغم
تا دامن رنگم به شبیخون شکن رفت

جز بر رخ عبرت در فکرم نگشودند
هر رشته‌که واشد زگریبان به‌کفن رفت

پیری‌ست به جز حسرتم اکنون چه توان خورد
نعمت همه آب است چو دندان ز دهن رفت

ای‌ شمع سحر فرصت پرواز نداربم
باید مژه افشاند کنون بال زدن رفت

واماندگی از مقصد گمگشته سراغی‌ست
لب نقش قدم بود به هر ره‌ که سخن رفت

هستی الم خفت منصوری ما داشت
بفس‌کشمکش دار و رسن رفت

صیقلگر آیینهٔ تجدید قدیم است
نتوان به نوی غافل از این ساز کهن رفت

چون صورت خواب از من و ما هیچ ندیدیم
کامد به چه‌رنگ آمد ورفتن به‌چه فن رفت

بیدل پی هستی به عدم می‌رسد اخر
غر‌بت تک وتازی‌ست‌که خواهد به وطن رفت
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۵۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.