هوش مصنوعی: این شعر از بیدل دهلوی، بیانگر احساسات عمیق و پیچیده‌ی عاشقانه، حسرت، و تأملات فلسفی است. شاعر از عشق، حیرت، و ناکامی‌های خود سخن می‌گوید و به مفاهیمی مانند تقدیر، ضعف انسان در برابر قضا و قدر، و ارزش عافیت در زندگی اشاره می‌کند. همچنین، مضامینی مانند خواب، بیداری، و جستجوی معنویت در زندگی نیز در شعر دیده می‌شود.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، برخی از ابیات ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده یا سنگین باشند.

غزل شمارهٔ ۹۱۸

شب‌که باد جلوه‌ات چشم خیالم آب داد
حیرت بیتابی ام آیینه بر سیماب داد

در محبت خودگدازی هم نشاط دیگر است
هر قدر دل آب‌ کردم یادم از مهتاب داد

با قضا غیر از ضعیفی پیش بردن مشکل است
پنجهٔ خورشید را نتوان به ‌کوشش تاب داد

تا کی از وضع حسد خواهی مشوش زیستن
عافیت بر باد دادن را نباید آب داد

چین ابرو, رنگ موج امن را درهم شکست
تنگ چشمی خار و خس در دید‌گرداب داد

تا توانی لب فروبند از فسون ما و من
رشته بی‌ساز است نتوان زحمت مضراب داد

گر همه در بزم خاک تیره بارت داده‌اند
سایه‌وار !زکف* نشاید دامن آداب داد

غفلت هستی‌ست اینجا، ساز بیداری ‌کجاست
همچو مخمل بایدم تا مرگ داد خواب داد

شش‌جهت راه من ازگرد تظلم بسته شد
بر در دل می‌برم از مطلب نایاب داد

پاس ناموس وفایم دل به درد آورده است
پیش خود باید جواب خاطر احباب داد

بیدل از لعلش به چندین رنگ محو حسرتم
این نمکدان داد آرامم به چشم خواب داد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.