هوش مصنوعی: این شعر از بیدل دهلوی، سرشار از مضامین عرفانی، غم و اندوه، و تفکرات فلسفی درباره‌ی هستی و نیستی است. شاعر با استفاده از تصاویر پراحساس مانند توفان، خاکستر، و نقش پا در خون، به بیان احساسات عمیق خود می‌پردازد. او از فراموشی، حسرت، و ناتوانی در برابر تقدیر سخن می‌گوید و در نهایت به عجز و ناامیدی خود اعتراف می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، لحن غمگین و ناامیدانه‌ی شعر ممکن است برای کودکان و نوجوانان مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۹۲۱

شب‌که توفان جوشی چشم ترم آمد به یاد
فکر دل‌ کردم بلای دیگرم آمد به یاد

با کدامین آبرو خاک درش خواهی شدن
داغ شو ای جبهه دامان ترم آمد به یاد

نقش پایی‌ کرد گل بیتابی ا‌م در خون نشاند
پهلویی بر خاک دیدم بسترم آمد به یاد

ذره را دیدم پرافشان هوای نیستی
نقطه‌ای از انتخاب دفترم آمد به یاد

سجده منظورکی‌ام نقش جبینم جوش زد
خاک جولانکه خواهم شد سرم آمد به یاد

در گریبان غوطه خوردم رستم از آشوت دهر
کشتی‌ام می‌برد توفان لنگرم آمد به یاد

پی‌تو عمری در عدم هم ننگ هستی داشتم
سوختم برخویش ‌تا خاکسترم آمد به یاد

تا سحر بی‌پرده‌گردد شبنم از خود رفته است
الوداع ای همنشینان دلبرم آمد به یاد

جراتم از خجلت بیدستگاهی داغ ‌کرد
ناله شد پرواز تا عجز پرم آمد به یاد

حسرت توفان بهار عالم مخموریم
هرقدرگردید رنگم ساغرم آمد به یاد

ای فراموشی ‌کجایی تا به فریادم رسی
باز احوال دل غم‌پرورم آمد به یاد

بیدل اظهار کمالم محو نقصان بوده است
تا شکست آیینه، عرض جوهرم آمد به یاد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.