هوش مصنوعی:
این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر درباره ناکامیها، رنجها و ناامیدیهای زندگی است. شاعر از نالههای بیاثر، بهار بیرنگ، داغهای تکراری، خوابهای بیفایده و خیالات بیثمر سخن میگوید. او به ستوه آمده از بار سنگین نالههای دل و تاریکیهای وجودش، به دنبال راهی برای رهایی میگردد اما امیدی به رسیدن ندارد. تصاویری مانند ستارهای که دیگر نمیدرخشد، طلسم شکسته و حبابهای شکننده، همه نشاندهنده ناامیدی و درماندگی شاعر هستند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی موجود در شعر، همراه با تصاویر انتزاعی و پیچیده، برای درک و ارتباط نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. نوجوانان زیر 16 سال ممکن است در درک کامل این مفاهیم با مشکل مواجه شوند.
غزل شمارهٔ ۹۲۲
چو ناله گرد نمودم اثر نمیتابد
بهار من هوس رنگ برنمیتابد
به یک نظر ز سراپای من قناعت کن
که داغ عرض مکرر شرر نمیتابد
به طبع بختم اگر خواب غالب است چه سود
که پنجهٔ مژهام هیچ برنمیتابد
اشاره میکند از پا نشستن کهسار
که بار نالهٔ دل هرکمر نمیتابد
گرفته است خیالت فضای امکان را
چه مهر و ماه که بر بام و در نمیتابد
گشاد و بست نگاهی ز دل غنیمت دان
چراغ راه نفس آنقدر نمیتابد
نصیب نالهٔ ما هیچ جا رسیدن نیست
نهال یاس خیال ثمر نمیتابد
طراوت عرق شرم ما سیه کاریست
که این ستاره به شام دگر نمیتابد
غبار آینه اظهار جوهر است اینجا
صفای طبع غرور هنر نمیتابد
طلسمخویش شکستن علاج کلفت ماست
که شب نمیگذرد تا سحر نمیتابد
نگاه ما ز تماشای غیر مستغنی است
برون خوبش چراغگهر نمیتابد
حباب سخت دلیرانه میزند بر موج
دلگرفته ز شمشیر سر نمیتابد
چو اشک درگره خود چکیدنی دارم
دماغ آبله تنن بیش برنمیتابد
خیال بسمل نیرنگ حیرتم بیدل
به خون تپیدن من بال و پر نمیتابد
بهار من هوس رنگ برنمیتابد
به یک نظر ز سراپای من قناعت کن
که داغ عرض مکرر شرر نمیتابد
به طبع بختم اگر خواب غالب است چه سود
که پنجهٔ مژهام هیچ برنمیتابد
اشاره میکند از پا نشستن کهسار
که بار نالهٔ دل هرکمر نمیتابد
گرفته است خیالت فضای امکان را
چه مهر و ماه که بر بام و در نمیتابد
گشاد و بست نگاهی ز دل غنیمت دان
چراغ راه نفس آنقدر نمیتابد
نصیب نالهٔ ما هیچ جا رسیدن نیست
نهال یاس خیال ثمر نمیتابد
طراوت عرق شرم ما سیه کاریست
که این ستاره به شام دگر نمیتابد
غبار آینه اظهار جوهر است اینجا
صفای طبع غرور هنر نمیتابد
طلسمخویش شکستن علاج کلفت ماست
که شب نمیگذرد تا سحر نمیتابد
نگاه ما ز تماشای غیر مستغنی است
برون خوبش چراغگهر نمیتابد
حباب سخت دلیرانه میزند بر موج
دلگرفته ز شمشیر سر نمیتابد
چو اشک درگره خود چکیدنی دارم
دماغ آبله تنن بیش برنمیتابد
خیال بسمل نیرنگ حیرتم بیدل
به خون تپیدن من بال و پر نمیتابد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.