هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی از بیدل دهلوی، با مضامین عشق، آزادی، حیرت، وحدت وجود، و رهایی از تعلقات دنیوی سروده شده است. شاعر از جنون عشق، نیاز عاشقان، وحدت در کثرت، و بیقراری روح در جستجوی حقیقت سخن میگوید. همچنین، اشارهای به ناپایداری دنیا و اهمیت خودشناسی دارد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و استعارههای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
غزل شمارهٔ ۹۳۸
جنون جولانیام هرجا بهوحشت رهنماگردد
دو عالم گردباد آیینهٔ یک نقش پاگردد
گر آزادی هوس داری چو بو از رنگ بیرون آ
هوا گل میکند دودی که از آتش جدا گردد
به بزم وصل عاشق را چه امکان است خودداری
که شبنم جلوهٔ خورشید چون بیند هوا گردد
نیاز عاشقان سرمایهٔ ناز !ست خوبان را
به پایت دیده تا دل هر چه افشاند حنا گردد
چنین کز ضعف در هرجا تحیر نقش میبندم
عجب دارم گر از آیینه تمثالم جدا گردد
کسی تاکی بهدوش ناله بندد محمل خسرت
عصا بشکن درآن وادیکه طاقت نارساگردد
عوارضکثرتاسمیست ذات واحد ما را
خللدر شخصیکتا نیستگر قامتدوتاگردد
طواف خاک مجنون و مزار کوهکن تا کی
اگر سودا سری دارد بگو تا گرد ما گردد
هوای هرزهگردی میزند موج از غبار من
مبادا همچو گردابم سر وامانده پا گردد
نم خجلت ز هستی همت من برنمیدارد
که میترسم عرق سرمایهٔ آب بقا گردد
سراغ عافیت در عالم امکان نمییابم
من و رنگی و امیدی ندانم تا کجا گردد
دل آگاه را لازم بود پاس نفس بیدل
به دام ربشه افتد چونگره از ریشه واگردد
دو عالم گردباد آیینهٔ یک نقش پاگردد
گر آزادی هوس داری چو بو از رنگ بیرون آ
هوا گل میکند دودی که از آتش جدا گردد
به بزم وصل عاشق را چه امکان است خودداری
که شبنم جلوهٔ خورشید چون بیند هوا گردد
نیاز عاشقان سرمایهٔ ناز !ست خوبان را
به پایت دیده تا دل هر چه افشاند حنا گردد
چنین کز ضعف در هرجا تحیر نقش میبندم
عجب دارم گر از آیینه تمثالم جدا گردد
کسی تاکی بهدوش ناله بندد محمل خسرت
عصا بشکن درآن وادیکه طاقت نارساگردد
عوارضکثرتاسمیست ذات واحد ما را
خللدر شخصیکتا نیستگر قامتدوتاگردد
طواف خاک مجنون و مزار کوهکن تا کی
اگر سودا سری دارد بگو تا گرد ما گردد
هوای هرزهگردی میزند موج از غبار من
مبادا همچو گردابم سر وامانده پا گردد
نم خجلت ز هستی همت من برنمیدارد
که میترسم عرق سرمایهٔ آب بقا گردد
سراغ عافیت در عالم امکان نمییابم
من و رنگی و امیدی ندانم تا کجا گردد
دل آگاه را لازم بود پاس نفس بیدل
به دام ربشه افتد چونگره از ریشه واگردد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.