هوش مصنوعی: این متن شعری است که از رنج‌ها و ناآرامی‌های روحی و عاطفی انسان سخن می‌گوید. شاعر از دردهای درونی، بی‌قراری‌ها، و ناشناخته‌بودن غم‌هایش می‌نالد و به تشبیهاتی مانند قافله، شمع، و سنگ‌های بی‌خبر اشاره می‌کند تا احساس تنهایی و بی‌پناهی خود را بیان کند. همچنین، از عشق و بی‌تابی‌های ناشی از آن نیز یاد می‌شود.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند اندوه وجودی و تنهایی نیاز به بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۱۰۳۵

هرجا نفسی هست ز هستی‌ گله دارد
دیوانه و هشیار همین سلسله دارد

پیچیده به پای طلبم دامن دشتی
کز آبله صد ریگ روان قافله دارد

معذورم اگر طاقت رفتار ندارم
چون شمع ز سر تا قدمم آبله دارد

بیتابی دل سنگ ره بیخبریهاست
از وضع جرس قافلهٔ ما گله دارد

بیگانهٔ کیفیت غیب است شهادت
چندان که زبان تو ز دل فاصله دارد

محمل‌کش تسلیم ز خود رفتن اشکیم
این قافله یک لغزش پا راحله دارد

در وادی فرصت سر و برگ قدمی نیست
دل می‌رود و دست فسوس آبله دارد

بر وحشت ما خرده مگیرید که عاشق
چون اشک همین یک دل بی‌حوصله دارد

یک‌چند تو هم خانه به‌دوش‌من و ما باش
آفاق در آواز جرس قافله دارد

دردسر گل چند دهد نالهٔ بلبل
بیدل غزل ما نشنیدن صله دارد
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.