هوش مصنوعی:
این شعر بهار را با توصیفهای زیبا و استعاری به تصویر میکشد، اما در عین حال از دردها، رنجها و ناامیدیهای زندگی نیز سخن میگوید. شاعر از عشق، هستی، رضایت و تسلیم در برابر سرنوشت صحبت میکند و از مفاهیمی مانند شکفتن، گداز استخوانها، تبسم، خزان و گلزار استفاده میکند تا احساسات عمیق خود را بیان کند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از استعارهها و مفاهیم مانند درد، رنج و ناامیدی ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین یا نامفهوم باشد.
غزل شمارهٔ ۱۰۳۸
بهار عیش امکان رنگ وحشت دیدهای دارد
شکفتن چون گل اینجا دامن برچیدهای دارد
اگر چون شمع خواهی چارهٔ دردسر هستی
گداز استخوانها صندل ساییده ای دارد
تو هر مضمون که میخواهد دلت نذر تأملکن
شکفتن چون گل اینجا دامن برچیدهای دارد
ز اسرار لبش آگه نیام لیک اینقدر دانم
دم تیغ تبسم جوهر بالیدهای دارد
قدم فهمیده نه تا از دلیگردی نینگیزی
کف هر خاک این وادی نفس دزدیدهای دارد
ز هستی تا اثر داری چه گفتوگو چه خاموشی
نفس صبح قیامت زیر لب خندیدهای دارد
گر از اسباب در رنجی چرا نفکندی از دوشش
تو آدم نیستی آخر فلک هم دیدهای دارد
خزانفرسا مباد اندیشهٔ اهل وفا یارب
که این گلزار رنگ گرد دلگردیدهای دارد
ز عالم چشم اگر بستی به منزلگاه راحت رو
نگه در لغزش مژگان ره خوابیدهای دارد
چو موجگوهر از من یک تپش جرات نمیبالد
جنون ناتوانان شور آرامیدهای دارد
رضای دوست میجویم طریق سجده میپویم
سر تسلیم خوبان پای نالغزیدهای دارد
به هر آینه زنگار دگر دارد کمین بیدل
ز مژگان بستن ایمن نیست هرکس دیدهای دارد
شکفتن چون گل اینجا دامن برچیدهای دارد
اگر چون شمع خواهی چارهٔ دردسر هستی
گداز استخوانها صندل ساییده ای دارد
تو هر مضمون که میخواهد دلت نذر تأملکن
شکفتن چون گل اینجا دامن برچیدهای دارد
ز اسرار لبش آگه نیام لیک اینقدر دانم
دم تیغ تبسم جوهر بالیدهای دارد
قدم فهمیده نه تا از دلیگردی نینگیزی
کف هر خاک این وادی نفس دزدیدهای دارد
ز هستی تا اثر داری چه گفتوگو چه خاموشی
نفس صبح قیامت زیر لب خندیدهای دارد
گر از اسباب در رنجی چرا نفکندی از دوشش
تو آدم نیستی آخر فلک هم دیدهای دارد
خزانفرسا مباد اندیشهٔ اهل وفا یارب
که این گلزار رنگ گرد دلگردیدهای دارد
ز عالم چشم اگر بستی به منزلگاه راحت رو
نگه در لغزش مژگان ره خوابیدهای دارد
چو موجگوهر از من یک تپش جرات نمیبالد
جنون ناتوانان شور آرامیدهای دارد
رضای دوست میجویم طریق سجده میپویم
سر تسلیم خوبان پای نالغزیدهای دارد
به هر آینه زنگار دگر دارد کمین بیدل
ز مژگان بستن ایمن نیست هرکس دیدهای دارد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.