هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و فلسفی است که به مفاهیمی مانند وهم، حقیقت، رضا و قناعت، عجز و حیرت، و فریبندگی دنیا میپردازد. شاعر از اندیشههای سوا، غفلت، حرص، و تلون فکر سخن میگوید و بر بیثباتی دنیا و اهمیت تقاضا و تسلی در برابر حق تأکید دارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کهن فارسی دارد. همچنین، برخی از واژگان و استعارههای بهکاررفته ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۱۰۶۰
ناموس عالم عین اندیشهٔ سوا برد
آیینهداری وهم از چشم ما حیا برد
راحت به ملک غفلت بنیاد بیخلل داشت
مژگانگشودن آخر سیلی شد و ز جا برد
دوری فسون وهم است اما چه میتوانکرد
روبی به خاطرآمد ما را زیاد ما برد
این دشت بیسر و بن غول دگر ندارد
ما را ز راه تحقیق آواز آشنا برد
جاییکه سعی فطرت بارگمان نمییافت
هرچند من نبودم اوآمد و مرا برد
ظرف قناعت دل لبریز بینیازیست
هر جا که نعمتی بود کشکول این گدا برد
داغ مآل چون شمع از چشم ما نهان برد
سربسکه بر هوا سود حاجت به پیش پا برد
حرص مقلد آخر محروم عافیت ماند
بالین راحت از خلق فکر پر هما برد
اندیشهٔ تلون غارتگر صفا بود
رنگیکه سادگی داشت از دست ما حنا برد
آیینهٔ تسلی صیقلگرش تقاضاست
بر خاکم آرزو زد تا سرمهام صدا برد
بر وهم چیده بودیم دکان خودفروشی
دل آبگشت و خونشدگلرفت و رنگها برد
نرد خیالبازان افسانهٔ جنون است
آورد ما چه:آوردگر برد درکجا برد
از جمع تا پریدیم فرق دگر نچیدیم
بی منت آرمیدیم سر رفت و رنج پا برد
بیلل به وادی عجزکم بود راه مقصود
قاصد پیام حیرت از ما به پیش ما برد
آیینهداری وهم از چشم ما حیا برد
راحت به ملک غفلت بنیاد بیخلل داشت
مژگانگشودن آخر سیلی شد و ز جا برد
دوری فسون وهم است اما چه میتوانکرد
روبی به خاطرآمد ما را زیاد ما برد
این دشت بیسر و بن غول دگر ندارد
ما را ز راه تحقیق آواز آشنا برد
جاییکه سعی فطرت بارگمان نمییافت
هرچند من نبودم اوآمد و مرا برد
ظرف قناعت دل لبریز بینیازیست
هر جا که نعمتی بود کشکول این گدا برد
داغ مآل چون شمع از چشم ما نهان برد
سربسکه بر هوا سود حاجت به پیش پا برد
حرص مقلد آخر محروم عافیت ماند
بالین راحت از خلق فکر پر هما برد
اندیشهٔ تلون غارتگر صفا بود
رنگیکه سادگی داشت از دست ما حنا برد
آیینهٔ تسلی صیقلگرش تقاضاست
بر خاکم آرزو زد تا سرمهام صدا برد
بر وهم چیده بودیم دکان خودفروشی
دل آبگشت و خونشدگلرفت و رنگها برد
نرد خیالبازان افسانهٔ جنون است
آورد ما چه:آوردگر برد درکجا برد
از جمع تا پریدیم فرق دگر نچیدیم
بی منت آرمیدیم سر رفت و رنج پا برد
بیلل به وادی عجزکم بود راه مقصود
قاصد پیام حیرت از ما به پیش ما برد
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۵۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.