هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی و فلسفی از بیدل دهلوی، به مفاهیمی همچون عشق، حیرت، تأمل، وحدت وجود، و ناپایداری دنیا میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا و استعارههای پیچیده، به بیان احساسات عمیق و تفکرات عرفانی خود میپردازد. مضامینی مانند نقش عشق در آفرینش، گذرایی دنیا، و اهمیت تأمل در معانی عمیق زندگی در این شعر مشهود است.
رده سنی:
18+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربهٔ زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و زبان ادبی سنگین، فهم شعر را برای خوانندگان جوانتر دشوار میکند.
غزل شمارهٔ ۱۰۹۴
روزیکه نقشگردش چشمت خیالکرد
نقاش خامه از مژههای غزال کرد
مشاطهای که حسن ترا زیب ناز داد
از دوده چراغ مه و مهر خال کرد
امکان نداشت پرده درد رمز آن و این
سحر تبسمی استکه نفی محالکرد
خودروی حیرتیم ز نشو و نما مپرس
تخمی فشاند عشقکه ما را نهالکرد
سیلی هزار دشت خس و خار داشتیم
بحر کرم کدورت ما را زلال کرد
بیشبهه بود نیک و بد اعتبارها
اندیشهٔ یقین همه را احتمال کرد
روز و شب جهان کم و بیش هوس نداشت
سعی نفس شمار امل ماه و سال کرد
گل کردن خیال صفاها به زنگ داد
آیینه را هجوم صور پایمال کرد
داغ قمار صنعت یکتایی دلیم
ما را به ششجهت طرف این نقش خال کرد
حق خلق میشود ز فسون تأملت
باید به چشم دید و نباید خیال کرد
حرمان تراش مخترعات فضولیم
ایجاد هجر فکر زمان وصال کرد
رنگ کلف برون رود از مه چه ممکن است
ما را نمیتوان به هوس بیملال کرد
ای غافل از نزاکت معنی تأملی
مه را کسی شناخت که سیر هلال کرد
چون شبنم از طرب به هوا بال میزدم
ذوق تأملم عرق انفعال کرد
مژگان بهم زدم شدم از نقش غیر پاک
این صیقلم برون ز جهان مثال کرد
همت رضا به وضع فسردن نمیدهد
بیزارم از سری که توان زیر بال کرد
بیدل کسی به معنی لفظم نبرد پی
تقدیر شهره ام به زبانهای لال کرد
نقاش خامه از مژههای غزال کرد
مشاطهای که حسن ترا زیب ناز داد
از دوده چراغ مه و مهر خال کرد
امکان نداشت پرده درد رمز آن و این
سحر تبسمی استکه نفی محالکرد
خودروی حیرتیم ز نشو و نما مپرس
تخمی فشاند عشقکه ما را نهالکرد
سیلی هزار دشت خس و خار داشتیم
بحر کرم کدورت ما را زلال کرد
بیشبهه بود نیک و بد اعتبارها
اندیشهٔ یقین همه را احتمال کرد
روز و شب جهان کم و بیش هوس نداشت
سعی نفس شمار امل ماه و سال کرد
گل کردن خیال صفاها به زنگ داد
آیینه را هجوم صور پایمال کرد
داغ قمار صنعت یکتایی دلیم
ما را به ششجهت طرف این نقش خال کرد
حق خلق میشود ز فسون تأملت
باید به چشم دید و نباید خیال کرد
حرمان تراش مخترعات فضولیم
ایجاد هجر فکر زمان وصال کرد
رنگ کلف برون رود از مه چه ممکن است
ما را نمیتوان به هوس بیملال کرد
ای غافل از نزاکت معنی تأملی
مه را کسی شناخت که سیر هلال کرد
چون شبنم از طرب به هوا بال میزدم
ذوق تأملم عرق انفعال کرد
مژگان بهم زدم شدم از نقش غیر پاک
این صیقلم برون ز جهان مثال کرد
همت رضا به وضع فسردن نمیدهد
بیزارم از سری که توان زیر بال کرد
بیدل کسی به معنی لفظم نبرد پی
تقدیر شهره ام به زبانهای لال کرد
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.