هوش مصنوعی: این شعر عرفانی و غنایی، از عشق، حیرت، ناامیدی و جنون سخن می‌گوید. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا و استعاره‌های عمیق، حالات روحی خود را بیان می‌کند. او از عشق به عنوان نیرویی ویرانگر یاد می‌کند که جز خون‌ریزی و حیرت چیزی به جا نمی‌گذارد. همچنین، از ناامیدی در باغ عافیت و بی‌قراری روح در قفس تن سخن می‌گوید.
رده سنی: 18+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از تصاویر و استعاره‌ها ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین و نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۱۲۱۰

نیام تیغ عالمگیر مستی موج می باشد
خدنگ دلنشین نغمه را قندیل نی باشد

به دل غیر از خیال جلوه‌ات نقشی نمی‌یابم
به جز حیرت‌کسی در خانهٔ آیینه‌ کی باشد

ز باغ عافیت رنگ امیدی نیست عاشق را
محبت غیر خون گشتن نمی‌دانم چه شی باشد

ز الفت چشم نگشایی به رنگ و بوی این گلشن
که می‌ترسم نگاه عبرت‌آلودی ز پی باشد

گذشتن برنتابد از سر این خاکدان همت
که ننگ پاست طی کردن بساطی را که طی باشد

به بادی هم نمی‌سنجم نوای عیش امکان را
به گوشم تا شکست استخوان آواز نی باشد

ندارد از حوادث توسن فرصت عنان‌داری
نواهای شکست خویش بر امواج هی باشد

توان از یک تغافل صد دهان هرزه‌گو بستن
چه لازم رغبت طبعت به طشت‌ پر ز قی باشد

جنون‌جوش است امشب مجلس‌کیفیت مستان
مبادا چشم مستی در قفای جام می باشد

ز شور عجز، ما گردنکشان را لرزه می‌گیرد
هجوم خاروخس بر روی آتش فصل دی باشد

قفس‌فرسوده این تنگنایم ای هوس خون شو
که می‌داند زمان رخصت پرواز کی باشد

نیابی جز امل شیرازهٔ سختی‌کشان بیدل
مدار ستخوان در بندبند خلق پی باشد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۰۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.