هوش مصنوعی: این شعر از بیدل دهلوی، غم و اندوه ناشی از عشق، حسرت، وطن‌پرستی و رنج‌های زندگی را به تصویر می‌کشد. شاعر با استفاده از استعاره‌های زیبا مانند غنچه، پر طاووس، و آیینه، احساسات عمیق خود را بیان می‌کند. او از فرسودگی، تنهایی و ناکامی‌هایش می‌گوید و در نهایت، درد وطن و اسارت را نیز به تصویر می‌کشد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاطفی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر دشوار است. همچنین، برخی از مضامین مانند حسرت، درد وطن و فرسودگی روحی نیاز به بلوغ فکری دارد تا به درستی درک شود.

غزل شمارهٔ ۱۲۴۶

همچو مینا غنچهٔ رازم بهار آهنگ شد
پرتوی از خون دل بیرون دوید و رنگ شد

بس که ‌در یادت به چندین رنگ حسرت سوختم
چون پر طاووس داغم عالم نیرنگ شد

کوه تمکینی به این افسردگیها حیرت است
بس که زیر بار دل ماندم صدا هم سنگ شد

در طلسم بستن مژگان فضایی داشتم
تا نگه آغوش پیدا کرد عالم تنگ شد

پیکرم در جست‌وجویت رفت همدوش نفس
رشتهٔ این ساز از فرسودگی آهنگ شد

در شکنج پیری‌ام هر مو زبان ناله‌ای است
از خمیدنها سراپایم طرف با چنگ شد

آن‌قدر وامانده‌ام کز الفتم نتوان گذشت
اشک هم در پای من افتاد و عذر لنگ شد

جوهر خط آخر از آیینه‌ات میگون دمید
دود هم از شعلهٔ حسن تو آتش‌رنگ شد

کسب آگاهی کدورت‌خانه تعمیر است و بس
هر قدر آیینه شد دل زیر مشق زنگ شد

هیچکس حسرتکش بی‌مهری خوبان مباد
آرزو بشکست ما را تا دل او سنگ شد

بیدل از درد وطن خون ‌گشت ذوق عبرتم
بس که یاد آشیان کردم قفس هم تنگ شد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.