هوش مصنوعی: این شعر از بیدل دهلوی، بیانگر احساسات عمیق شاعر درباره عشق، حسرت، و رنج‌های روحی است. او از مفاهیمی مانند آیینه، خاکستر، و برق برای توصیف حالات درونی خود استفاده می‌کند و به مفاهیمی مانند عبرت، نیرنگ خیال، و ناامیدی می‌پردازد. در نهایت، شاعر به این نتیجه می‌رسد که هستی و عدم هر دو بی‌معنا هستند و تنها گردی از خیال باقی می‌ماند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند ناامیدی و حسرت ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۱۲۶۴

شب حسرت دیدار توام دام ‌کمین شد
هر ذره ز اجزای من آیینه‌نگین شد

خاکستر از اخگر چقدر شور برآورد
دل سف‌رخت به رنگی‌که‌کبابم نمکین شد

عبرتکدهٔ دهر ز بس خصم تسلی است
چون چشم شررخانهٔ من خانهٔ زین شد

برق رم فرصت سر و برگ طلبم سوخت
صد ناله تمنا نفس بازپسین شد

زنداز نیرنگ خیالم چه توان‌کرد
رحم است بر آن شخص‌که او آینه‌بین شد

انکار نمود آنچه ز صافی به در افتاد
جوهربه‌رخ‌آینه روشنگرچین شد

موهوس و این لنگر ادبار چه سوداست
چون سایه نباید کلف روی زمین شد

ازبس بسه ره حسسرت صیاد نشستم
وحشت به تغافل زد وپروازکمین شد

گر هیچ نباشد به تپش خون شدنی هست
ای آینه دل شو که نخواهی به ازین شد

بیدل عدم و هستی ما هیچ ندارد
جزگرد خیالی‌که نه آن بود و نه این شد
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۶۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.