هوش مصنوعی: شاعر در این متن از هویت و ماهیت خود سخن می‌گوید و تأکید می‌کند که از دنیای مادی و عادات رایج دور است. او خود را متعلق به جهانی فراتر از خاک و آب می‌داند و از عشق و حقیقت سخن می‌گوید. شاعر با بیان اینکه از ظاهر و باطن دنیا دور است، به عشق الهی و معنویت اشاره می‌کند و خود را بخشی از عالمی می‌داند که در پس پرده‌های اسرارآمیز پنهان است.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۶۱۵

من اگر دست­‌زَنانم نه من از دستِ زَنانم
نه ازینم نه از آنم من از آن شهرِ کَلانم

نه پِیِ زَمر و قِمارم نه پِیِ خَمْر و عُقارم
نه خَمیرم نه خُمارم نه چُنینم نه چُنانم

من اگر مَست و خَرابَم نه چو تو مَستِ شرابم
نه زِ خاکَم نه زِ آبَم نه ازین اَهلِ زمانم

خِرَدِ پورهٔ آدم چه خَبَر دارد ازین دَم
که من از جُملهٔ عالَم به دو صد پَرده نَهانم

مَشِنو این سُخَن از من وَ نه زین خاطِرِ روشن
که ازین ظاهر و باطن نَپَذیرم نَسِتانم

رُخِ تو گرچه که خوب است قَفَصِ جانِ تو چوب است
بِرَم از من که بسوزی که زَبانه­‌ست زَبانم

نه زِ بویَم نه زِ رَنگَم نه زِ نامَم نه زِ نَنگَم
حَذَر از تیرِ خَدَنگم که خدایی­‌ست کَمانم

نه میِ خامْ سِتانَم نه زِ کَس وامْ سِتانَم
نه دَم و دام سِتانَم هَله ای بَختِ جوانم

چو گُلِستانِ جِنانَم طَرَبِسْتانِ جهانم
به رَوانِ همه مَردان که رَوان است رَوانم

شِکَرِسْتانِ خیالَت بَرِ من گُلْشِکَر آرَد
به گُلِستانِ حَقایِق گُلِ صدبَرگ فَشانم

چو دَرآیَم به گُلِستانِ گُل­‌اَفْشانِ وصالَت
زِ سَرِ پا بِنِشانَم که زِ داغَت بِنِشانم

عَجَب ای عشقْ چه جُفتی چه غریبی چه شگفتی
چو دَهانَم بِگِرفتی به درون رفت بَیانم

چو به تبریز رَسَد جان سویِ شَمسُ الْحَق و دینم
همه اسرارِ سُخَن را به نِهایَت بِرَسانم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.