هوش مصنوعی: این شعر از بیدل دهلوی، غزلی عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر از فراق یار، سوختن در عشق و ماندن در حسرت سخن می‌گوید. او از خاکستر شدن مانند شمع، از دست دادن امیدها و ماندن تنها با یاد یار می‌گوید. شعر پر از تصاویر شاعرانه مانند شمع، آیینه، خاکستر و نسیم است و حس عمیق غم و اندوه را منتقل می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و احساسی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان شاعرانه ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۳۰۳

دلدار گذشت و نگه بازپسین ماند
از رفتن او آنچه به ما ماند همین ماند

چون شمع ‌که خاکسترش آیینهٔ داغ است
من سوختم و چشم سیاهی به کمین ماند

دیگر چه نثار تو کند مشت غبارم
یک سجده جبین داشتم آنهم به زمین‌ماند

گر هوش پود عبرت شهرت طلبیهاست
خمیازه خشکی‌که ز شاهان به نگین ماند

گرد نفس تست پرافشان تو هم
زپن انجمن شوق نه‌آن رفت ونه این ماند

از نقش تو دارد خلل آیینهٔ تحقیق
هرجا اثر وهم و گمان رفت یقین ماند

هرچند غبارم همه بر باد فنا رفت
امید به ‌کوی تو همان خاک‌نشین ماند

بی‌برگیم ازکلفت اسباب برآورد
کوتاهی دامان من از غارت چین ماند

خاکستر من نذر نسیم سرکویی ست
این ‌گرد محال است تواند به زمین ماند

تا منتخبی واکشم از نسخهٔ تسلیم
چون ماه نوم یک خم ابرو ز جبین ماند

دنبالهٔ مینای زکف رفته ترنگیست
دل رفت و به‌ گوشم اثر آه حزین ماند

بیدل به رهش داغ زمینگیری اشکم
سر در ره جانان نتوان خوشتر ازین ماند
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۰۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.