۳۳۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۴۹

معنی‌سبقان‌گر همه صد بحر کتابند
چون موج ‌گهر پیش لبت سکته جوابند

رحم است به حال تب وتاب نفسی چند
کاین خشک‌لبان ماهی دریای سرابند

بیش وکم خلق آیت بیمغزی وهمست
صفر آینه‌داران عدم در چه حسابند

جز هستی مطلق ز مقیّد نتوان یافت
اشیا همه یک سایهٔ خورشید نقابند

عبرت‌نظران در چمن هستی موهوم
چون شبنم صبح از نفس سوخته آبند

مستی به خروشی است در این بزم که از شرم
مستان همه گر آب شوند اشک کبابند

پیری تو کجایی‌ که دهی داد هوسها
این منتظران قد خم پا به رکابند

چون کاغذ آتش زده این شوخ‌نگاهان
تسلیم غنودنکدهٔ یک مژه خوابند

فرصت‌شمرانیم چه رایی و چه مریی
موج وکف پوچ آینه در دست حبابند

زبرفلک از منعم ودروبش مپرسید
گر خانه همین است همه خانه خرابند

بیدل مشکن ربط تأمل که خموشان
چون کوزهٔ‌ سربسته پر از بادهٔ نابند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.