هوش مصنوعی:
این متن یک شعر ستایشآمیز و مدحی است که به تمجید از یک پادشاه یا حاکم قدرتمند و بااقتدار میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویر و استعارههای زیبا، قدرت، عدالت، بخشندگی و عظمت این شهریار را توصیف میکند. همچنین، اشارههایی به مفاهیمی مانند تقدیر، زمانه، جود و کرم، و رابطهٔ بین حاکم و مردم وجود دارد.
رده سنی:
16+
این متن به دلیل استفاده از زبان شعرای کلاسیک و وجود استعارهها و مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی، برای خوانندگانی مناسب است که با ادبیات کهن فارسی آشنایی نسبی دارند و میتوانند این مفاهیم را درک کنند. همچنین، برخی از اشارات تاریخی و اساطیری ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم باشد.
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ - وله ایضاً مدحه
دارد اگرچه بر همهکس روزگار دست
دارد به پیش دست و دل شهریار دست
شاه جهان بهادر دوران حسن شه آنک
دارد به خسروان جهان ز افتخار دست
شاهنشهی که بیرون نامد ز آستین
چون دست همتش یکی از صدهزار دست
نگرفته است پیش کسی از ره سئوال
جز پیش ساقی از پس جام عقار دست
ساید ز عز وکوکبه بر نه سپهر پای
دارد ز قدر و مرتبه بر هفت و چار دست
ای داور زمانه که خلق زمانه را
از جود تست پرگهر شاهوار دست
گردون خورد یمین به یسارت که در جهان
دارم من از یمین تو اندر یسار دست
هر کاو ز حضرت تو ببرد ز پویه پای
وآنکو ز خدمت تو بدارد ز کار دست
آن یک به پای خویش گذارد به قید پای
وین یک بهدست خویش نمایدفکار دست
گردون در انتظام جهان عاجزست از آن
در دامن تو بر زده بیاختیار دست
از روشنی تراس چوخورشد چرخ رای
وز مکرمت تراست چو ابر بهار دست
کردی ز بس به جانب هر سائلی دراز
از روی همت ای شه با اقتدار دست
دستیکنون دراز نگردد برت ز آز
شستند خلق یکسره از افتقار دست
مهر از در تو روی بتابد به وقت شام
زانروکند ز خون شفق پرنگار دست
گردون که یافت قرب تو بسیار رنج برد
هرکسکه چیدل شودش پر ز خار دست
تا این ثنات خواند و آن یک دعا کند
سوسن زبانگشاده و دارد چنار دست
باکعبتین مهر و مه اینک حریف چرخ
بالاکند اگر ز برای قمار دست
از چار پنج مهره به ششدر در افکنیش
اندر بساط آری اگر یک دو بار دست
هر گه که نوک تیر تو رویینتنی کند
از بیم جان به سر زند اسفندیار دست
چون رستم ار پیاده نهی در نبرد پای
کوتهکند ز رزم تو سام سوار دست
اینک حبیب بهر دعا دستکن بلند
چون نیسث بهمدح شهکامگار دست
تا هرکسی ز بهر بقا و دوام خویش
دارد به پیش حضرت پروردگار دست
پیوسته از برای دعای دوام تو
بادا بلند سوی فلک بیشمار دست
دارد به پیش دست و دل شهریار دست
شاه جهان بهادر دوران حسن شه آنک
دارد به خسروان جهان ز افتخار دست
شاهنشهی که بیرون نامد ز آستین
چون دست همتش یکی از صدهزار دست
نگرفته است پیش کسی از ره سئوال
جز پیش ساقی از پس جام عقار دست
ساید ز عز وکوکبه بر نه سپهر پای
دارد ز قدر و مرتبه بر هفت و چار دست
ای داور زمانه که خلق زمانه را
از جود تست پرگهر شاهوار دست
گردون خورد یمین به یسارت که در جهان
دارم من از یمین تو اندر یسار دست
هر کاو ز حضرت تو ببرد ز پویه پای
وآنکو ز خدمت تو بدارد ز کار دست
آن یک به پای خویش گذارد به قید پای
وین یک بهدست خویش نمایدفکار دست
گردون در انتظام جهان عاجزست از آن
در دامن تو بر زده بیاختیار دست
از روشنی تراس چوخورشد چرخ رای
وز مکرمت تراست چو ابر بهار دست
کردی ز بس به جانب هر سائلی دراز
از روی همت ای شه با اقتدار دست
دستیکنون دراز نگردد برت ز آز
شستند خلق یکسره از افتقار دست
مهر از در تو روی بتابد به وقت شام
زانروکند ز خون شفق پرنگار دست
گردون که یافت قرب تو بسیار رنج برد
هرکسکه چیدل شودش پر ز خار دست
تا این ثنات خواند و آن یک دعا کند
سوسن زبانگشاده و دارد چنار دست
باکعبتین مهر و مه اینک حریف چرخ
بالاکند اگر ز برای قمار دست
از چار پنج مهره به ششدر در افکنیش
اندر بساط آری اگر یک دو بار دست
هر گه که نوک تیر تو رویینتنی کند
از بیم جان به سر زند اسفندیار دست
چون رستم ار پیاده نهی در نبرد پای
کوتهکند ز رزم تو سام سوار دست
اینک حبیب بهر دعا دستکن بلند
چون نیسث بهمدح شهکامگار دست
تا هرکسی ز بهر بقا و دوام خویش
دارد به پیش حضرت پروردگار دست
پیوسته از برای دعای دوام تو
بادا بلند سوی فلک بیشمار دست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۳۵ - در ستایش شاهزاده ی رضوان و ساده شجاع السلطنه حسنعلی میرزا طاب الله ثراه فرماید
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۳۷ - وله ایضاْ فی مدحه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.