هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از تقابل بین عقل و عشق سخن میگوید. عقل میخواهد با زبان فریب دهد، اما عشق توصیه به سکوت و فریب دادن با جان میکند. شاعر در ادامه به بیان ناتوانی خود در فریب دادن معشوق با روشهای مختلف مانند ثروت، شهرت، شعر و حتی احساسات میپردازد. او معشوق را فرشتهای میداند که نمیتوان با شهوت یا مادیات فریبش داد. در نهایت، شاعر به عظمت و قداست معشوق اشاره میکند و میگوید که تنها شمس تبریز است که میتواند او را فریب دهد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند شهوت و فریب نیاز به بلوغ فکری برای درک صحیح دارند.
غزل شمارهٔ ۱۶۳۴
عقل گوید که منْ او را به زبان بِفْریبَم
عشقْ گوید تو خَمُش باش به جانْ بِفْریبَم
جان به دل گوید رو بَر من و بَر خویش مَخَند
چیست کو را نَبُوَد تاش بِدانْ بِفْریبَم
نیست غمگین و پُراندیشه و بیهوشی جوی
تا من او را به میْ و رَطْلِ گِرانْ بِفْریبَم
ناوکِ غَمْزهٔ او را به کَمانْ حاجَت نیست
تا خَدَنگِ نَظَرش را به کَمانْ بِفْریبَم
نیست مَحبوسِ جهان بستهٔ این عالَمِ خاک
تا من او را به زَر و مُلْکِ جهانْ بِفْریبَم
او فرشتهست اگرچه که به صورتْ بَشَر است
شَهوتی نیست که او را به زنانْ بِفْریبَم
خانه کین نَقْش دَرو هست فرشته بِرَمَد
پَس کِیاَش من به چُنین نَقْش و نشانْ بِفْریبَم؟
گَلِّهٔ اسب نگیرد چو به پَر میپَرَّد
خورِ او نور بُوَد چونْش به نانْ بِفْریبَم؟
نیست او تاجر و سوداگرِ بازارِ جهان
تا به اَفْسونْش به هر سود و زیانْ بِفْریبَم
نیست مَحجوب که رَنْجور کُنم من خود را
آهْ آهی کُنم او را به فَغانْ بِفْریبَم
سَر بِبَندم بِنَهَم سَر که من از دست شُدم
رَحْمَتش را به مَرَض یا خَفَقانْ بِفْریبَم
موی در موی بِبِیند کَژی و فِعْلِ مرا
چیست پنهان بَرِ او کِش به نَهانْ بِفْریبَم
نیست شُهرتطَلَب و خُسروِ شاعرباره
کِش به بیت غَزَل و شعرِ رَوانْ بِفْریبَم
عِزَّتِ صورتِ غَیبی خود از آن اَفْزون است
که من او را به جَنان یا به جِنانْ بِفْریبَم
شَمسِ تبریز که بُگْزیده و مَحبوبِ وِیْ است
مَگَر او را به همان قُطبِ زمانْ بِفْریبَم
عشقْ گوید تو خَمُش باش به جانْ بِفْریبَم
جان به دل گوید رو بَر من و بَر خویش مَخَند
چیست کو را نَبُوَد تاش بِدانْ بِفْریبَم
نیست غمگین و پُراندیشه و بیهوشی جوی
تا من او را به میْ و رَطْلِ گِرانْ بِفْریبَم
ناوکِ غَمْزهٔ او را به کَمانْ حاجَت نیست
تا خَدَنگِ نَظَرش را به کَمانْ بِفْریبَم
نیست مَحبوسِ جهان بستهٔ این عالَمِ خاک
تا من او را به زَر و مُلْکِ جهانْ بِفْریبَم
او فرشتهست اگرچه که به صورتْ بَشَر است
شَهوتی نیست که او را به زنانْ بِفْریبَم
خانه کین نَقْش دَرو هست فرشته بِرَمَد
پَس کِیاَش من به چُنین نَقْش و نشانْ بِفْریبَم؟
گَلِّهٔ اسب نگیرد چو به پَر میپَرَّد
خورِ او نور بُوَد چونْش به نانْ بِفْریبَم؟
نیست او تاجر و سوداگرِ بازارِ جهان
تا به اَفْسونْش به هر سود و زیانْ بِفْریبَم
نیست مَحجوب که رَنْجور کُنم من خود را
آهْ آهی کُنم او را به فَغانْ بِفْریبَم
سَر بِبَندم بِنَهَم سَر که من از دست شُدم
رَحْمَتش را به مَرَض یا خَفَقانْ بِفْریبَم
موی در موی بِبِیند کَژی و فِعْلِ مرا
چیست پنهان بَرِ او کِش به نَهانْ بِفْریبَم
نیست شُهرتطَلَب و خُسروِ شاعرباره
کِش به بیت غَزَل و شعرِ رَوانْ بِفْریبَم
عِزَّتِ صورتِ غَیبی خود از آن اَفْزون است
که من او را به جَنان یا به جِنانْ بِفْریبَم
شَمسِ تبریز که بُگْزیده و مَحبوبِ وِیْ است
مَگَر او را به همان قُطبِ زمانْ بِفْریبَم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.