هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق به معشوق و جذابیتهای او سخن میگوید. شاعر از زیباییهای معشوق، مانند چشمان و موهای او، و تأثیرات عشق بر خودش صحبت میکند. همچنین، مفاهیم عرفانی مانند نور، عشق الهی، و رهایی از وهم و تعلقات دنیوی نیز در این شعر به چشم میخورد.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه ادبی دارد تا به درستی درک شود.
غزل شمارهٔ ۱۶۴۴
جُز زِ فَتّانِ دو چَشمَت زِ کِه مَفْتون باشیم؟
جُز زِ زَنجیرِ دو زُلفَت زِ کِه مَجنون باشیم؟
جُز از آن رویِ چو ماهَت که مَهَش جویان است
دِگَر از بَهرِ که سَرگشته چو گَردون باشیم؟
نارِ خندانِ تو ما را صَنَما گِریان کرد
تا چو نار از غَمِ تو با دلِ پُر خون باشیم
چَشمِ مَستِ تو قَدَح بر سَرِ ما میریزد
ما چه موقوفِ شَراب و میْ و اَفْیون باشیم؟
گُلْفَشانِ رُخِ تو خَرمَنِ گُل میبَخشَد
ما چه موقوفِ بهار و گُلِ گُلْگون باشیم؟
هَمچو موسی زِ درختِ تو حَریفِ نوریم
ما چرا عاشقِ بَرگ و زَرِ قارون باشیم؟
هر زمان عشقْ دَرآیَد که حَریفان چونید؟
ما زِ چون گفتنِ او والِهْ و بیچون باشیم
ما چو زاییده و پَروردهٔ آن دریاییم
صاف و تابنده و خوش چون دُرِ مَکْنون باشیم
ما زِ نورِ رُخِ خورشید چو اِجْرا داریم
هَمچو مَهْ تیزرو و چابُک و موزون باشیم
به دُعا نوحِ خیالَتْ یَم و جیحون خواهد
بَهرِ این سابِح و با چَشمِ چو جیحون باشیم
هَمچو عشقیم درونِ دِلِ هر سودایی
لیکْ چون عشقْ زِ وَهْمِ همه بیرون باشیم
چون که در مَطْبَخِ دل، لوتْ طَبَقِ بر طَبَق است
ما چرا کاسهکَشِ مَطْبَخِ هر دون باشیم؟
وَقْف کردیم بَرین بادهٔ جانْ کاسهٔ سَر
تا حَریفِ سَری و شِبْلی و ذَاالْنون باشیم
شَمسِ تبریز پِیِ نورِ تو زان ذَرّه شُدیم
تا زِ ذَرّاتِ جهان در عَدَد اَفْزون باشیم
جُز زِ زَنجیرِ دو زُلفَت زِ کِه مَجنون باشیم؟
جُز از آن رویِ چو ماهَت که مَهَش جویان است
دِگَر از بَهرِ که سَرگشته چو گَردون باشیم؟
نارِ خندانِ تو ما را صَنَما گِریان کرد
تا چو نار از غَمِ تو با دلِ پُر خون باشیم
چَشمِ مَستِ تو قَدَح بر سَرِ ما میریزد
ما چه موقوفِ شَراب و میْ و اَفْیون باشیم؟
گُلْفَشانِ رُخِ تو خَرمَنِ گُل میبَخشَد
ما چه موقوفِ بهار و گُلِ گُلْگون باشیم؟
هَمچو موسی زِ درختِ تو حَریفِ نوریم
ما چرا عاشقِ بَرگ و زَرِ قارون باشیم؟
هر زمان عشقْ دَرآیَد که حَریفان چونید؟
ما زِ چون گفتنِ او والِهْ و بیچون باشیم
ما چو زاییده و پَروردهٔ آن دریاییم
صاف و تابنده و خوش چون دُرِ مَکْنون باشیم
ما زِ نورِ رُخِ خورشید چو اِجْرا داریم
هَمچو مَهْ تیزرو و چابُک و موزون باشیم
به دُعا نوحِ خیالَتْ یَم و جیحون خواهد
بَهرِ این سابِح و با چَشمِ چو جیحون باشیم
هَمچو عشقیم درونِ دِلِ هر سودایی
لیکْ چون عشقْ زِ وَهْمِ همه بیرون باشیم
چون که در مَطْبَخِ دل، لوتْ طَبَقِ بر طَبَق است
ما چرا کاسهکَشِ مَطْبَخِ هر دون باشیم؟
وَقْف کردیم بَرین بادهٔ جانْ کاسهٔ سَر
تا حَریفِ سَری و شِبْلی و ذَاالْنون باشیم
شَمسِ تبریز پِیِ نورِ تو زان ذَرّه شُدیم
تا زِ ذَرّاتِ جهان در عَدَد اَفْزون باشیم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.