۳۰۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۰

رسید مژده ای و قاصد مقیم خرگه ماست
که بر گزیده ی توفیق، جان آگه ماست

کسی که چاه ملامت به راه می کندی
به ریسمان خود اکنون فتاده در چه ماست

ز شیخ شهر شنو درس و علم ما آموز
که هر چه رد مشایخ بود موجه ماست

خروش و ولوله ی عالمان شهرآشوب
گناه حوصله ی تنگ ظرف بی ته ماست

ز طرف درگه دارا نتیجه ای مطلب
که آستانه ی جانان دل مرفه ماست

مقیم شهپر عنقاست محمل عشاق
از این چه باک که صد کوه فتنه در ره ماست

مباش عمزده عرفی که زلف قامت دوست
جزای همت عالی و دست کوته ماست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.