۲۹۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۸

درد نایافت ز بی دردی اقبال من است
ور نه مقصود من افتاده به دنبال من است

با قضا سینه ی من صاف نگردد هرگز
شکوه ی من همه از جانب اهمال من است

هرگز از محنت ایام نبودم آزاد
فتنه همزاد من و حادثه هم سال من است

آستینی که دو عالم بت و زنار در اوست
گر به معنی نگری نامه ی اعمال من است

عرفی اصلاح پریشانی ام از یاد ببر
کانچه ادبار بود پیش من، اقبال من است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.