هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد فراق و نبود معشوق می‌گوید و بیان می‌کند که هیچ لذتی جای غم نبودن او را نمی‌گیرد. او اشاره می‌کند که تمام نگاه‌های آشنا و شیوه‌های معشوق در نظرش حاضر است، اما در واقعیت وجود ندارد. شاعر از فتنه‌های جمال معشوق می‌گوید و اینکه هر کس از آن گریخته، اکنون در حسرت آن است. دلش بیمار از نگاه معشوق است و تنها مرهم آن وفا است که آن هم نیست. در پایان، یار پس از ملالت به سینه‌اش می‌آید و می‌پرسد نیمه‌جانش کجاست که آن هم نیست.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و غم‌انگیز است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات شعر کلاسیک فارسی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۱۴۶

به دل ز رفتن جانم چه عیش هاست، که نیست
نکرده جای غمش صد صفا هاست، که نیست

مرا ز چشم تو هر شیوه ای که باید هست
همین نهفته نگه های آشناست، که نیست

ز فتنه های جمال تو هر که بود رمید
کنون رمیده ز حسنت همین حیاست، که نیست

دلی که چشم تو بیمارش از کرشمه نکرد
به ناز بالش غم تکیه اش سزاست، که نیست

نهاد مرهم لطفی به دل که در دو جهان
به غیرت از دل چاکم همین وفاست، که نیست

پس از ملال در آمد یه سینه، یار و بگفت
که نیم جان تو عرفی کجاست، که نیست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.