هوش مصنوعی: شاعر در این متن از غم و جدایی از معشوق و ناامیدی سخن می‌گوید. او از درد عشق و بی‌وفایی می‌نالد و بیان می‌کند که در دنیای پر از غم و تنگدلی، جایی برای گشایش دل وجود ندارد. همچنین اشاره می‌کند که گناه اهل محبت تنها رهایی است و از عشق و وفاداری سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار می‌باشد. همچنین استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۱۴۸

منم که از غم محرومیم جدایی نیست
میانه ی من و امید، آشنایی نیست

من وبهشت محبت، کز آب کوثر او
به غیر خون دل و زهر بینوایی نیست

از آن به درد دگر هر زمان گرفتارم
که شیوه های تو را با هم آشنایی نیست

بیا که حسن به طور دل است شعله فروز
مرو به وادی ایمن که روشنایی نیست

غبار تنگ دلی بر جهان نشسته چنان
که هیچ گوشه ای از بهر دل گشایی نیست

سوال نیک و بد از ما نمی کنند به حشر
گناه اهل محبت به جز رهایی نیست

ز عشق و حالت عرفی سوال کردم، گفت
هنر بسی است کسی را که بی وفایی نیست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.