۱۵۹۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۷۲

روزِ باران است و ما جو می‌کَنیم
بر امیدِ وَصلْ دستی می‌زَنیم

ابرها آبِسْتن از دریایِ عشق
ما زِ ابرِ عشقْ هم آبِسْتَنیم

تو مگو مُطرب نِیَم دستی بِزَن
تو بیا، ما خود تو را مُطرب کُنیم

روشن است آن خانه، گویی آنِ کیست؟
ما غُلامِ خانه‌هایِ روشنیم

ما حِجابِ آبِ حیوانِ خودیم
بر سَرِ آن آبْ ما چون روغَنیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.