هوش مصنوعی: این شعر عرفانی از حافظ، عشق و دیدار معشوق را به عنوان حقیقت ناب و فراتر از مکان‌های مقدس معمولی مانند مسجد و میخانه توصیف می‌کند. شاعر از بی‌حوصلگی و غفلت انسان نسبت به زیبایی‌های جهان انتقاد کرده و تأکید می‌کند که همه چیز در عالم تجلی‌ای از دیدار معشوق است. او همچنین به تسلیم و فداکاری در راه عشق اشاره می‌کند و از رسوایی و شور عاشقانه سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه این شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات فلسفی و استعاری نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه زندگی دارند تا به خوبی درک شوند.

غزل شمارهٔ ۸

داند آنکس که ز دیدار تو برخوردار است
که خرابات و حرم غیر در و دیوار است

ای که در طور ز بیحوصلگی مدهوشی
دیده بگشای که عالم همه‌گی دیدار است

همه پامال تو شد خواه سرو خواهی جان
و آنچه در دست من از توست همین پندار است

از تو ناقوس بدست من مست است که هست
و ز تو طرفی که ببستیم همین زنار است

برخور از باغچهٔ حسن که نشکفته، هنوز
گل رسوائی ما از چمن دیدار است

باور از مات نیاید به لب بام در آی
تا ببینی که چه شور از تو درین بازار است

دو جهان بر سر دل باخت رضی منفعل است
که فزایند بر آن بار گر این بازار است
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.