هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و شیفتگی به معشوق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که هیچ چیز دیگری در زندگی‌اش مهم نبوده است. او از ناامیدی‌ها و دردهای عشق می‌گوید و تأکید می‌کند که هیچ غمی با غم فراق معشوق برابر نیست. همچنین، او از تأثیر عمیق معشوق بر روح و روان خود صحبت می‌کند و بیان می‌کند که هیچ کس مانند معشوق نبوده و نخواهد بود.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند ناامیدی و درد عشق نیاز به بلوغ ذهنی دارد.

غزل شمارهٔ ۳۸

شورش دوشین ما از می و ساغر نبود
هیچ هوائی به جز وصل تو در سر نبود

داروی بیهوشیم مایه بی‌جوشیم
ساقی دیگر نداد، مطرب دیگر نبود

نیک و بد کائنات بر محک دل زدیم
هیچ غمی با غم دوست برابر نبود

بوی تو دیوانه‌ام ساخت مگر هیچکس
موی معطر نداشت، طره معنبر نبود

خوب بسی بود لیک هیچکسی همچو تو
جام مجسم نداشت روح مصور نبود

داشت امیدی رضی کز تو بسی برخورد
لیک میسر نگشت آنچه مقدر نبود
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.