۳۴۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۲

چو از جور رقیبان از در او بار می‌بستم
ره آمد شدن از گریه بر اغیار می‌بستم

خوش آن خاری که چون سنگش بسر میزد من از حسرت
چو گل میچیدم و بر گوشهٔ دستار می‌بستم

گشادم از در پیر مغان شد کاشکی ز اول
ز کف تسبیح می‌افکندم و زنار می‌بستم

در آمد میشدم صد بار افزون از در یاری
دل خود گر رضی بر صورت دیوار می‌بستم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.