۳۴۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۴

دست شوقی با گریبان آشنا میخواستیم
جامهٔ جان در غم عشقی فنا میخواستیم

دیده گریان، سینه سوزان، دل طپان، جان مضطرب
شکر للّه یافتیم آنچ از خدا میخواستیم

خود عیان بود آنچه میجستیم او را در نهان
پیش ما بود آنچه او را از خدا میخواستیم

تا شود بی ظرفی این ناحریفان آشکار
جرعه‌ای زان بادهٔ مرد آزما میخواستیم

معتکف بوده است در جان آنکه جان جویاش بود
همنشین بودست با ما آنکه ما میخواستیم

غیرت اغیار در گوش رضی شد پای بند
ور نه ما آمادگی را از خدا میخواستیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.