۳۳۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۷

نه رسم دیر و نه آئین کعبه میدانی
ندانمت چه کسی، کافری، مسلمانی

بمال و جاه چه نازی، که شخص نمرودی
بخورد و خواب چه سازی که نفس حیوانی

تمیز نیک و بد از هم نکردنت سهل است
بلاست اینکه تو بد نیک و نیک بد دانی

درین جهان ز تو حیوان بجٰان خود مانده
که ره بسی است ز تو تا جهٰان انسانی

بغیر انسان هر چیز گویمت شادی
بغیر آدم هر چیز خوانمت آنی

چه جانور کنمت نام مانده‌ام حیران
بهیچ جانوری غیر خود نمیمانی

چه لازم است مدارا د گر به دشمن و دوست
کنون که گشت رضی کشتی تو طوفانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.