۳۳۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۴

نخورم زخم در آن کوچه که مرهم باشد
نشوم کشته در آن شهر که ماتم باشد

خجل آن کشته که چون تیغ کشد غمزهٔ دوست
احتیاجش به دم عیسی مریم باشد

گفت و گوهای حکیمانه نیالاید عشق
واگذارید که این نکته مسلّم باشد

عقل را کرده ام از مغلطه خاموش، بلی
خرقهٔ بی ادبان است که ملزم باشد

عرفی از گریه نیاساید توفان، برخیز
جم و کی نیست که او را غم عالم باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.