۳۲۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۰

تشته لب رفتم به جنت ، چشمهٔ کوثر نبود
شعله جو رفتم به دوزخ، مشت خاکستر نبود

از بهشت افسانه ها می رفت،کانجا دوش دل
رفت و دید آن ها که واعظ می سرود، اکثر نبود

هرگز از بهر پریدن، مرغ جان کوشش نکرد
بود پایش بسته آخر، بی نصیب از پر نبود

عشق بت ورزیده ام، عیب است، می دانم، ولی
گرد دل بسیار گشتم، مطلب دیگر نبود

سینه بر تیمار دل، پرشعله عرفی، تا به کی
هیچ گاه بیمار دل را بالش و بستر نبود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.