هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از عرفی شیرازی، به زیبایی احساسات عمیق عشق و دل‌بستگی را بیان می‌کند. شاعر با استفاده از تصاویر شعری مانند شراب، آفتاب، گل، گلاب و آتش، حالات مختلف عشق و اشتیاق را به تصویر می‌کشد. او از تأثیر محبوب بر دل و جان خود می‌گوید و چگونه وجود معشوق می‌تواند جهان درون او را دگرگون کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در این شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به سطحی از بلوغ فکری و تجربه نیاز دارند تا به درستی درک شوند.

غزل شمارهٔ ۲۹۲

مگر لب تو قرین شراب می گردد
که آب در دهن آفتاب می گردد

چگونه حرف غم آرم به این حیا بر لب
که شعله می زند آنجا و آب می کردد

چنان ز روی تو دیدم گل مراد امشب
که زهر گریه به چشمم گلاب می گردد

ز بس خیال تو آرد هجوم بر چشمم
به گرد هر مژه صد آفتاب می گردد

دلت به من ده، به روی کرشمه ریز و ببین
که از تو دل مردم خراب می گردد

چه آتش است ندانم به سینهٔ عرفی
که دوزخ از نفس او کباب می گردد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.