هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از تغییر فصل و احساس تنهایی و غم خود میگوید. او از رفتن بهار و آمدن پاییز، از قفسزدگی و آزادی، و از تضاد بین نور و تاریکی سخن میگوید. همچنین به نقش میفروش و صومعه در زندگی اشاره میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و شاعرانه است که درک آنها به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات مانند نقش میفروش و صومعه ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم باشد.
غزل شمارهٔ ۲۹۱
دلم ز گوشهٔ گلخن به طوف باغ آمد
مگر خزان شده وقت نوای زاغ آمد
به بلبلان چمن بعد از این که گوش کند
که عندلیب قفس دیده ای به باغ آمد
دلیل خانه سیاهی آفتاب این بس
که آفتاب در این خانه با چراغ آمد
مگر وظیفهٔ عرفی نداده باده فروش
که سوی صومعه مخمور و بی دماغ آمد
مگر خزان شده وقت نوای زاغ آمد
به بلبلان چمن بعد از این که گوش کند
که عندلیب قفس دیده ای به باغ آمد
دلیل خانه سیاهی آفتاب این بس
که آفتاب در این خانه با چراغ آمد
مگر وظیفهٔ عرفی نداده باده فروش
که سوی صومعه مخمور و بی دماغ آمد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.