هوش مصنوعی: شاعر در این متن از غم و اندوهی عمیق می‌گوید که بر زندگی‌اش سایه افکنده است. او از این که کسی در غمش شریک نیست و حتی طبیعت و موجودات اطرافش نیز از رنج او بی‌خبرند، شکایت دارد. این غم چنان جانکاه است که حتی عناصر طبیعت مانند بلبل و زاغ نیز از آن دوری می‌کنند. شاعر احساس می‌کند که در این دنیا تنهاست و هیچ کس درد او را درک نمی‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۳۲۵

کسی میوهٔ غم ز باغم نَخُورد
که حسرت به عیش و فراغم نخورد

نیاسودم از خوردن غم، دمی
که اندیشهٔ غم دماغم نخورد

دو صد شیشهٔ خون از دماغم چکید
که مرهم شرابی ز داغم نخورد

به عهدم چنان عافیت مُرد زود
که نو باوهٔ نخل باغم نخورد

شب غم چنان تلخ بر من گذشت
که پروانه دود چراغم نخورد

شدم شاخ گل، هیچ بلبل نخاست
شدم استخوان، هیچ زاغم نخورد

مگر خورد عرفی شراب از سفال
که کوثر ز سیمین ایاغم نخورد
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.