۳۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۴۳

گشود زلف معنبر شمال، تا چه کند
نهفته چهرهٔ عاشق خیال، تا چه کند

به یک دو روزه وصالش، زمانه خونم خورد
هنوز دشمنی ماه و سال، تا چه کند

به صد کرشمه مرا سوخت تا خطش ندمید
هنوز کشمکش خط و خال، تا چه کند

شراب حاضر و شمشیر و طول عمر
پس دو جام دگر این ملال، تا چه کند

مجال حرف سپارش نبود و بلبل بود
کنون که یافته عرفی مجال، تا چه کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.