۳۱۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۶۲

بیا که نغمه گشایان نفس به نی بستند
پیاله را به لب شیشه های می بستند

دلی که مایهٔ آزادگیست، بی دردان
به ذوق سلطنت روم و ری بستند

فسانه ها که به بازیچه روزگار سرود
کسان به مسند جمشید و تاج کی بستند

بیا به ملک قناعت که دردسر نکشی
ز قصه ها که به همت فروش طی بستند

دلم به فصل خزان زاد و در بهاران مرد
ببین که کی در هستی گشاد و کی بستند

چو یاسمین خود ای باغ وصل خندان باش
که بلبلان تو دست خزان و دی بستند

کلید توبه خریدم برای قفل بهشت
ولی چه سود که دستم به جام می بستند

بگو ز عرفی مجنون به لیلی ای محرم
که بر اسیر تو راه طواف حی بستند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.