هوش مصنوعی:
این شعر به موضوع غفلت و بیخبری انسان از حقایق زندگی و عواقب اعمال خود میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا و استعارههای عمیق، بیان میکند که انسان در طول عمر خود در خواب غفلت به سر میبرد و از درک حقیقت دور مانده است. او همچنین به عواقب اعمال و مکافات آنها اشاره میکند و تأکید میکند که تنها عبرتگیری از این تجربیات میتواند انسان را بیدار کند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی موجود در شعر نیاز به درک و تجربهی بیشتری از زندگی دارد که معمولاً در سنین نوجوانی و بزرگسالی قابل درک است. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و مفاهیم فلسفی ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۱۵۰۹
بسکه در ساز صفاکیشان حیا خوابیده بود
موی چینی رشته بست اما صدا خوابیده بود
کس به مقصد چشم نگشود از هجوم ما و من
کاروان در گرد آواز درا خوابیده بود
ای مکافات عمل پر بیخبر طیگشت عمر
در وداع هر نفس صبح جزا خوابیده بود
با همه عبرت زتوفیق طلب ماندیم دور
چشم مالیدیم اما پای ما خوابیده بود
ما گمان آگهی بردیم ازبن بیدانشان
ورنه عالم یک قلم مژگانگشا خوابیده بود
عمرها شد انفعال غفلت از دل میکشیم
این ستمگر ساعتی از ما جدا خوابیده بود
سرکشی کردیم از این غافل که آثار قبول
در تواضع خانهٔ قد دوتا خوابیده بود
زندگی افسانهٔ نیرنگ مژگان که داشت
هرکه را دیدم درین غفلت سرا خوابیده بود
فتنهخویی از تکلف کرد بیدارم به پا
چون منی در سایهٔ برگ حنا خوابیده بود
همت قانع فریب راحت از مخمل نخورد
لاغری از پهلویم بر بوریا خوابیده بود
سخت بیدردانه جستیم از حضور آبله
هر قدم چشم تری در زبر پا خوابیده بود
آگهی توفان غفلت ریخت بیدل بر جهان
عالمی بیدار بود این فتنه تا خوابیده بود
موی چینی رشته بست اما صدا خوابیده بود
کس به مقصد چشم نگشود از هجوم ما و من
کاروان در گرد آواز درا خوابیده بود
ای مکافات عمل پر بیخبر طیگشت عمر
در وداع هر نفس صبح جزا خوابیده بود
با همه عبرت زتوفیق طلب ماندیم دور
چشم مالیدیم اما پای ما خوابیده بود
ما گمان آگهی بردیم ازبن بیدانشان
ورنه عالم یک قلم مژگانگشا خوابیده بود
عمرها شد انفعال غفلت از دل میکشیم
این ستمگر ساعتی از ما جدا خوابیده بود
سرکشی کردیم از این غافل که آثار قبول
در تواضع خانهٔ قد دوتا خوابیده بود
زندگی افسانهٔ نیرنگ مژگان که داشت
هرکه را دیدم درین غفلت سرا خوابیده بود
فتنهخویی از تکلف کرد بیدارم به پا
چون منی در سایهٔ برگ حنا خوابیده بود
همت قانع فریب راحت از مخمل نخورد
لاغری از پهلویم بر بوریا خوابیده بود
سخت بیدردانه جستیم از حضور آبله
هر قدم چشم تری در زبر پا خوابیده بود
آگهی توفان غفلت ریخت بیدل بر جهان
عالمی بیدار بود این فتنه تا خوابیده بود
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۰۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.