هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و غنایی است که از مفاهیمی مانند عشق، رنج، دلشکستگی، و تأمل در هستی سخن میگوید. شاعر با استفاده از تصاویر شاعرانه مانند دلشکستگی، مجنون، خمار، و خرابات، حالات روحی و عاطفی خود را بیان میکند. همچنین، اشاراتی به مفاهیم فلسفی و عرفانی مانند تأمل، افلاطون، و عبرت از کواکب دارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از عبارات ممکن است برای خوانندگان جوانتر پیچیده یا نامفهوم باشد.
غزل شمارهٔ ۱۶۲۸
دل شکستی دارد از معموره بر هامون زنید
چینی مو دار ما را بر سر مجنون زنید
از خمار عافیت عمریست زحمت میکشیم
جام ما بر سنگ اگر نتوان زدن در خون زنید
آه از آن شبنم که خورشیدش نگیرد در کنار
تا عرق دارد جبین بر شرم طبع دون زنید
سرو اینگلزار پر شهرت نوای بیبریست
بینقط چند انتخاب مصرع موزون زنید
خال مشکین نیز با چشم سیه هم نسبت است
ساغر میگر نباشد حبی از افیون زنید.
بی تمیزی این زمان مضراب ساز عالم است
جای نی چندی نفس بر رشتهٔ قانون زنید
هیچکس را ذوق تفتیشکسی منظور نیست
نعل بیمقصد روی حیف است اگر واژون زنید
عالمی دارد خرابات تأمل در بغل
خم گریبانست بر تدبیر افلاطون زنید
دیدهء عبرت نگاهان ازکواکب نیست کم
بخیهها بر جامهٔ عریانی گردون زنید
کر نفس دزدد هوس تشویش امکان هیچ نیست
ای گهرها مهر بر طومار این جیحون زنید
مجلس اوهام تا کی گرم باید داشتن
یک شرر شوخی بساست آتش درینکانون زنید
غافلان باید ز شمع آموخت طور عافیت
یکدو ساعت سر بهجیبازخود قدمببرونزنید
وعدهٔ دیدار تا فردا قیامت میکند
فال بینش مفت فرصتهاست گر اکنون زنید
ناله میگویند تا آن کوچه راهی میبرد
تا نفس باشد چو بیدل بر همین افسون زنید
چینی مو دار ما را بر سر مجنون زنید
از خمار عافیت عمریست زحمت میکشیم
جام ما بر سنگ اگر نتوان زدن در خون زنید
آه از آن شبنم که خورشیدش نگیرد در کنار
تا عرق دارد جبین بر شرم طبع دون زنید
سرو اینگلزار پر شهرت نوای بیبریست
بینقط چند انتخاب مصرع موزون زنید
خال مشکین نیز با چشم سیه هم نسبت است
ساغر میگر نباشد حبی از افیون زنید.
بی تمیزی این زمان مضراب ساز عالم است
جای نی چندی نفس بر رشتهٔ قانون زنید
هیچکس را ذوق تفتیشکسی منظور نیست
نعل بیمقصد روی حیف است اگر واژون زنید
عالمی دارد خرابات تأمل در بغل
خم گریبانست بر تدبیر افلاطون زنید
دیدهء عبرت نگاهان ازکواکب نیست کم
بخیهها بر جامهٔ عریانی گردون زنید
کر نفس دزدد هوس تشویش امکان هیچ نیست
ای گهرها مهر بر طومار این جیحون زنید
مجلس اوهام تا کی گرم باید داشتن
یک شرر شوخی بساست آتش درینکانون زنید
غافلان باید ز شمع آموخت طور عافیت
یکدو ساعت سر بهجیبازخود قدمببرونزنید
وعدهٔ دیدار تا فردا قیامت میکند
فال بینش مفت فرصتهاست گر اکنون زنید
ناله میگویند تا آن کوچه راهی میبرد
تا نفس باشد چو بیدل بر همین افسون زنید
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.