هوش مصنوعی: این شعر عرفانی از بیدل دهلوی، به موضوع عشق، حیرت، وحدت وجود، و ناگفتنی‌های عرفان می‌پردازد. شاعر با استفاده از استعاره‌هایی مانند گل، آینه، پروانه و شمع، به بیان مفاهیمی مانند فنا در عشق، بی‌زبانی عاشق، و توحید وجودی پرداخته است. ابیات بر محور ناتوانی زبان در بیان تجربه‌های عرفانی و ضرورت سکوت تأکید دارند.
رده سنی: 16+ مفاهیم پیچیده عرفانی، استفاده از استعاره‌های عمیق و نیاز به درک فلسفی برای تفسیر کامل معانی. برخی مضامین مانند فنا در عشق یا تجربه‌های متافیزیکی برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است ناملموس باشد.

غزل شمارهٔ ۱۶۴۴

چه ممکن است که عاشق گل و سمن گوید
مگر به یاد تو خون‌گرید و چمن‌گوید

زبان حیرت دیدار سخت موهوم است
نفس در آینه‌ گیریم تا سخن‌ گوید

به عشق عین طلب شوکه دیدهٔ یعقوب
سفید ناشده سهل است پیرهن‌ گوید

تمیز کار محبت ز خویش بیخبری‌ست
وفا نخواست که پروانه سوختن گوید

کسی ندید درین دیر ناشناسایی
برهمنی‌ که بتش نیز برهمن ‌گوید

به حرف راست نیاید پیام مشتاقان
مگر تپیدن دل بی‌ لب و دهن‌ گوید

زحرف و صوت به آن رنگ محو معنی باش
که جان به‌ گوش خورد گرکسی بدن‌ گوید

بهانه‌جوست جنون درکمینگه عبرت
مباد بیخبری حرفی از وطن ‌گوید

ز لاف عشق حذرکن فسانه بسیار است
چه لازم است‌کسی حرف خون شدن‌گوید

قبای ناز نیرزد به وهم عریانی
که چشم از دو جهان پوشد وکفن‌گوید

مآل‌کار من و ما خموشی است اینجا
ز شمع می‌شنوم آنچه انجمن‌ گوید

ز بس به عشق تو گمگشتهٔ خودم بیدل
به یاد خویش‌ کنم ناله هرکه من‌ گوید
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.