هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دردها و رنج‌های خود سخن می‌گوید و از فراموشی و ناامیدی شکایت دارد. او از عشق و آرزوهای بربادرفته می‌نالد و طلب یاری و همدردی می‌کند. شعر پر از تصاویر غم‌انگیز و استعاره‌های عمیق است که نشان‌دهنده‌ی حالات روحی شاعر است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و عاشقانه همراه با غم و اندوه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و مفاهیم فلسفی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۶۴۵

خوش‌خرامان داد طبع سست‌بنیادم دهید
خاک من بیش از غباری نیست بر بادم دهید

در فرامش ‌خانهٔ هستی عدم گم کرده‌ام
یادی از کیفیت آن الفت آبادم دهید

از خیالش در دلم ارژنگها خون می‌خورد
یک سر مو کاش سر در کلک بهزادم دهید

نغمهٔ دردی به صد خون جگر پرورده‌ام
گر دماغی هست ‌گاهی دل به فریادم دهید

زین تهی‌دستی ‌که بر سامان فقر افزوده‌ام
صفر اعداد کمالم منصب صادم دهید

خون مشتاقان نباید بی‌تامل ریختن
زان مژه نیش جگرکاوی به فصادم دهید

فرصت سعی فنا ذوق وصال دیگر است
جان‌کنی‌ گر رخصتی دارد به فرهادم دهید

تا نخندد از غبارم تهمت آزادگی
بعد مردن هم‌کف خاکم به صیادم دهید

نیست چون آیینهٔ دل پردهٔ ناموس حسن
شیشه مقداری به یاد آن پریزادم دهید

پُر فرامش رفته‌ام دور از طربگاه وفاق
گر به یاد کس رسم از حال من یادم دهید

سرمه‌ام‌، پیش که نالم‌، شرم آن چشمم‌گداخت
خامشی هم بی‌تظلم نیست‌گر دادم دهید

واگذاریدم چو بیدل با همین یاس و الم
کو دماغ زنده بودن تا دل شادم دهید
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.