هوش مصنوعی: شاعر در این متن از بی‌معنایی تلاش‌های انسان در جهانی پر از رنج و درد سخن می‌گوید. او به ناپایداری دنیا، رنج عشق، و بی‌وفایی روزگار اشاره می‌کند و از احساس تنهایی و بی‌پناهی خود می‌نالد. با وجود این، شاعر به عشق و حقیقت به عنوان تنها پناهگاه‌های خود اشاره می‌کند و از غرور خود در پذیرش این دردها سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد عشق، ناامیدی، و انتقاد از جامعه ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۱۶۶۰

نه جام باده‌ شناسم نه کاسهٔ طنبور
جز آنقدرکه جهان یکسر است و چندین شرر

ندانم آنهمه‌ کوشش برای چیست‌که چرخ
ز انجم آبله‌دار است چون کف مزدور

هجوم آبلهٔ اشک پر به سامان است
درین حدیقه همین خوشه می‌دهد انگور

به خرده‌بینی غماز عشق می‌نازیم
که تا به دست سلیمان رسانده‌ام پی مور

چو غنچه‌گلشن پوشیده حالتی دارم
به بیضه شوخی عنقاست در پر عُصفور

ز اهل قال توان بوی درد دل بردن
به جای نغمه اگر خون‌ کشد رگ طنبور

جهان طربگه دیدار و ما جنون‌نظران
پی غبار خیالی رسانده‌ایم به طور

کشیده‌اند در این معرض پشیمانی
عسل تلافی نیش از طبیعت زنبور

ز موج درخور جهدش شکست می‌بالد
به عجز پیش نرفته‌ست اعتبار غرور

توان معاینه کرد از فتیله‌سازی موج
که بحر راست چه مقدار در جگر ناسور

چو شمع موم به جز سوختن چه اندوزد
کسی‌ که ماند ز شهد حقیقتی مهجور

ز یار دورم و صبری ندارم ای ناصح
دل شکسته همین ناله می‌کند مغرور

ز سردمهری ایام دم مزن بیدل
مباد.چون سحرت از نفس دمد کافور
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۵۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.