هوش مصنوعی:
این شعر از بیدل دهلوی، با استفاده از تصاویر پیچیده و استعارههای غنی، به بیان احساسات عمیق شاعر درباره رنجهای وجودی، عشق، و جستجوی آرامش میپردازد. مفاهیمی مانند سوختن، ناله، تیرهبختی، و آتش بهصورت مکرر تکرار شدهاند که نشاندهنده درد درونی و ناامیدی شاعر است. در عین حال، اشارههایی به طبیعت (مثل طاووس، چنار، لالهزار) و عناصر فلسفی (مانند زمان، عمر، و خیال) نیز دیده میشود.
رده سنی:
16+
متن از نظر زبانی و مفهومی پیچیده است و درک کامل آن نیاز به شناخت ادبیات کلاسیک و بلوغ فکری دارد. مضامینی مانند رنج وجودی، عشق تلخ، و مفاهیم فلسفی ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم یا سنگین باشد.
غزل شمارهٔ ۱۶۶۳
تا کنم از هر بن مو رنگ هستی آشکار
جام میخواهم در این میخانه یک طاووسدار
سوختن میبالد آخر از کف افسوس من
دامنی بر آتش خود میزند برگ چنار
تیرهبختی چون سیاهی نالهام را زیر کرد
سوخت آخر همچو سنگ سرمه در طبعم شرار
آهم از خاکستر دل سرمهآلود حیاست
نالهٔ خاموش داغم چون نسیم لالهزار
سعی بیتابم کمند جذبهٔ آسودگیست
از تپیدن میرسد هر جزو دریا درکنار
آتش رنگی که دارد این چمن بیدود نیست
آب میگردد به چشم شبنم از بوی بهار
ای که هوشت نغمه از بال و پری وامیکشد
بر شکست شیشهٔ ما هم زمانی گوش دار
دیدهها در جلوهکاهت زخمی خمیازهاند
بادهٔ جام تحیر نیست جز رنگ خمار
عمرها شد در خیال آفتاب و آینه
سایهوار از الفت زنگار میدزدم کنار
با تنآسانی ز ما کم فرصتان نتوان گذشت
برق هم دارد حسابی با خس آتش سوار
انتقام از دشمن عاجز کشیدن کار نیست
گر تو مردی این خیال پوچ از خاطر بدار
از نفس چون صبح نتوان بخیه زد در جیب عمر
روزن این خانه بیدل تا کجا بندد غبار
جام میخواهم در این میخانه یک طاووسدار
سوختن میبالد آخر از کف افسوس من
دامنی بر آتش خود میزند برگ چنار
تیرهبختی چون سیاهی نالهام را زیر کرد
سوخت آخر همچو سنگ سرمه در طبعم شرار
آهم از خاکستر دل سرمهآلود حیاست
نالهٔ خاموش داغم چون نسیم لالهزار
سعی بیتابم کمند جذبهٔ آسودگیست
از تپیدن میرسد هر جزو دریا درکنار
آتش رنگی که دارد این چمن بیدود نیست
آب میگردد به چشم شبنم از بوی بهار
ای که هوشت نغمه از بال و پری وامیکشد
بر شکست شیشهٔ ما هم زمانی گوش دار
دیدهها در جلوهکاهت زخمی خمیازهاند
بادهٔ جام تحیر نیست جز رنگ خمار
عمرها شد در خیال آفتاب و آینه
سایهوار از الفت زنگار میدزدم کنار
با تنآسانی ز ما کم فرصتان نتوان گذشت
برق هم دارد حسابی با خس آتش سوار
انتقام از دشمن عاجز کشیدن کار نیست
گر تو مردی این خیال پوچ از خاطر بدار
از نفس چون صبح نتوان بخیه زد در جیب عمر
روزن این خانه بیدل تا کجا بندد غبار
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۶۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.