هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی و فلسفی از بیدل، به مفاهیمی مانند عشق الهی، نگاه به درون، رهایی از تعلقات دنیوی، و وحدت وجود میپردازد. شاعر از خواننده میخواهد تا به جای توجه به ظواهر، به حقیقت درون و نشانههای الهی در جهان بنگرد و از خودگذشتگی کند.
رده سنی:
18+
مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر، برای درک و تجربهی مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اشارات انتزاعی و نمادین نیاز به دانش ادبی و عرفانی پایه دارد که معمولاً در سنین بالاتر کسب میشود.
غزل شمارهٔ ۱۶۸۹
گل عجزی تصور کن بهارکبریا بنگر
ز ما رنگی تراش و در کف پایش حنا بنگر
ز سیر موج ، وضع قطره ها پنهان نمیگردد
به زلف او نظر افکندهای احوال ما بنگر
نگاه هرزه چون شمع اینقدر بی طاقتت دارد
اگر آسودگی خواهی دمی در زیر پا بنگر
ندارد پرده ی نیرنگ هستی جز من و مایی
به هر نقشی که چشمت واشود رنگ صدا بنگر
به چشم شوخ تا کی هرزه تاز شش جهت بودن
از این و آن نظر بربند و یکجا جمله را بنگر
ز حسرتخانهٔ اسباب سامان گذشتن کو
در این ره تا ابد از خود رو و رو بر قفا بنگر
سواد انتظار جاه تا چشمت کند روشن
به عبرت استخوان کن سرمه و بال هما بنگر
نگاه ناتوانش سرمه کرد اجزای امکان را
قیامت دستگاهی های این مژگان عصا بنگر
حباب باده امشب با صراحی چشمکی دارد
که برتشویش قلقل خندهٔ اهل فنا بنگر
چه لازم پرده بردارد حباب از ساز موهومش
گریبانچاکی عریانی من در قبا بنگر
گریبان فنا آغوش اقبال بقا دارد
شکوه سربلندیها به چشم نقش پا بنگر
زبان بیخودی افسانهٔ تحقیق میگوید:
که عرض هرچه خواهی چون نگاه از خود برآ بنگر
کدورتخیز اوهامند ابنای زمان، بیدل
دم حاجت دماغ این عزیزان را صفا بنگر
ز ما رنگی تراش و در کف پایش حنا بنگر
ز سیر موج ، وضع قطره ها پنهان نمیگردد
به زلف او نظر افکندهای احوال ما بنگر
نگاه هرزه چون شمع اینقدر بی طاقتت دارد
اگر آسودگی خواهی دمی در زیر پا بنگر
ندارد پرده ی نیرنگ هستی جز من و مایی
به هر نقشی که چشمت واشود رنگ صدا بنگر
به چشم شوخ تا کی هرزه تاز شش جهت بودن
از این و آن نظر بربند و یکجا جمله را بنگر
ز حسرتخانهٔ اسباب سامان گذشتن کو
در این ره تا ابد از خود رو و رو بر قفا بنگر
سواد انتظار جاه تا چشمت کند روشن
به عبرت استخوان کن سرمه و بال هما بنگر
نگاه ناتوانش سرمه کرد اجزای امکان را
قیامت دستگاهی های این مژگان عصا بنگر
حباب باده امشب با صراحی چشمکی دارد
که برتشویش قلقل خندهٔ اهل فنا بنگر
چه لازم پرده بردارد حباب از ساز موهومش
گریبانچاکی عریانی من در قبا بنگر
گریبان فنا آغوش اقبال بقا دارد
شکوه سربلندیها به چشم نقش پا بنگر
زبان بیخودی افسانهٔ تحقیق میگوید:
که عرض هرچه خواهی چون نگاه از خود برآ بنگر
کدورتخیز اوهامند ابنای زمان، بیدل
دم حاجت دماغ این عزیزان را صفا بنگر
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.