هوش مصنوعی: این شعر از بیدل دهلوی، بیانگر حالات عاشقانه و عرفانی شاعر است. او از دل گمگشته‌اش می‌گوید که حتی در دو عالم هم تمثالی از آن یافت نمی‌شود. شاعر از بار اندوه زندگی، ناامیدی، و رازهای محبت سخن می‌گوید و با تصاویر زیبا و استعاری مانند گل و غنچه، سایه و بار اندوه، و قفس و پرنده، احساسات خود را بیان می‌کند. شعر به مفاهیمی مانند عشق، رنج، حیرت، و جستجوی معنا می‌پردازد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۸۰۵

دل گمگشته‌ای دارم چه می‌پرسی ز احوالش
دو عالم گر بود آیینه ناپیداست تمثالش

گره‌گردیدن من نیست بی‌عرض پریشانی
گل است اظهار تفصیلی‌که باشد غنچه اجمالش

به دوش زندگی چون سایه دارم بار اندوهی
که نتواند جبین برداشتن از خاک حمالش

قناعت پرور عشقم مکن انکارم ای زاهد
تو و صد سبحه‌گردانی من و یک دانهٔ خالش

ز شیخان برد وهم ریش و دستار آدمیت را
مبادا اینقدر حرفم گرفتار دم و یالش

جهان ازساغر وهم امل مست است وزبن غافل
که فرصت رفته است از خود به دوش‌گردش حالش

قفس نشکسته‌ای تا وانماید رنگ پروازت
که هرگنجشک پرورده‌ست عنقا درته بالش

نی‌ام درخاکساری هم بساط آبله اما
سری دارم که در هر گام باید کرد پامالش

شرر خرمن دلی چون‌کاغذ آتش‌کمین دارم
تماشایی‌که نومیدی چه می‌بیزد به غربالش

چسان پنهان توانم داشتن راز محبت را
بقدر اشک من آیینه در دست است تمثالش

بجایی برد حیرانی دل خون گشتهٔ ما را
که چون یاقوت نتوان رنگ‌گرداندن به صد سالش

پر افشان هوای‌کیست از خود رفتن بیدل
که چون صبح بهاران رنگ می‌گردد به دنبالش
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۰۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.