هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از بیدل دهلوی، به بیان احساسات عمیق عاشقانه، حسرت‌ها و آرزوهای ناکام می‌پردازد. شاعر از دل‌باختگی، ناتوانی در رسیدن به معشوق، و زیبایی‌های او سخن می‌گوید. همچنین، مفاهیمی مانند عرفان، مستی معنوی، و دوری از تعلقات دنیوی نیز در آن دیده می‌شود.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۱۸۳۱

دلی را که بخشد گداز آرزویش
چو شبنم دهد غوطه در آبرویش

به جمعیت زلف مشکین بنازم
که از هربن موست حیران رویش

چرا دل نبالد در آشفتگیها
که چون تاب زد، دست درتار مویش

چنان ناتوانم‌که بر دوش حسرت
ز خود می‌روم‌ گر کشد دل به سویش

توانی به گرد خرامش رسیدن
ز ضبط نفس‌ گر کنی جستجویش

به عاشق ز آلودگیها چه نقصان
که مژگان بود دامن تر وضویش

ز تقوا ندیدیم غیر از فسردن
خوشا عالم مستی و های وهویش

به میخانهٔ وهم تا چند باشی
حبابی‌که خندد پری بر سبویش

مشو مایل اعتبارات دنیا
گل شمع اگر دیده باشی مبویش

فلک خواهد از اخترت داغ‌کردن
مجو مغز راحت ز تخم‌کدویش

صبا گرد زلف‌که افشاند یا رب
که عالم دماغ ختن شد ز بویش

نگه موج خون گشت در چشم بیدل
چه رنگ است یارب گل آرزویش
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.