۲۵۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۴۲

در چمن‌ گر جلوه‌ات آرد به روی‌ کار گل
رنگها چون شمع بندد تا به نوک خارگل

رازداران محبت پرتنک سرمایه‌اند
کز جنون چیدند یک چاک‌ گریبان‌وار گل

چشم حیران شاهد دلهای از خود رفته است
نقش پایی هست در هر جا کند رفتار گل

از رگ تاکم لب امید بی‌خمیازه نیست
می‌کند زین‌ ریشه آخر نشئه‌ای سرشار گل

سبحه ریزد غنچهٔ ‌کیفیت این ‌شاخسار
گر کند در باغ‌ کفرم رشتهٔ زنار گل

الفت دلها بهار انبساط دیگر است
شاخ این‌ گلبن ز پیوند آورد بسیار گل

ناله از انداز جرأت در عرق گم می‌شود
بلبل ما را که چون شمعست در منقار گل

درگلستانی‌ که رنگ و بوی می‌سازد بهم
عالمی را از تکلف گشت ربط‌ دارگل

ای شرر در سنگ رنگ آرزو گردانده‌ گیر
چشم واکردن نمی‌ارزد به این مقدار گل

در بهارم داغ‌ کرد آخر به چندین رنگ یأس
ساغر بی‌باده یعنی بی‌جمال یار گل

برنفس بسته‌ست فرصت محمل فیض سحر
ناله شو ای رنگ تا چشمی‌ کند بیدار گل

رشتهٔ شمع‌ است مژگانم‌ که‌ گوهرهای اشک
بسکه چیدم بیدل امشب‌ کرد دیگر بار گل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.