هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی و فلسفی است که به موضوعاتی مانند عشق، تسلیم، رنج، عجز و فنا می‌پردازد. شاعر از تاریکی‌های وجود خود، ناتوانی در برابر عشق و نیاز به تسلیم سخن می‌گوید. همچنین، به مفاهیمی مانند ایثار، طمع و جستجوی معنا اشاره دارد. در نهایت، شاعر به امیدواری و عشق به عنوان راه نجات اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در این شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به دانش ادبی و تجربه‌ی زندگی بیشتری نیاز دارند تا به طور کامل درک شوند.

غزل شمارهٔ ۱۹۵۰

بس که چون سایه‌ام از روز ازل تیره رقم
خط پیشانی من گم شده در نقش قدم

عشق هر سو کشدم چاره همان تسلیم است
غیر خورشید پر و بال ندارد شبنم

قطع خود کرده‌ام از خیر و شرم هیچ مپرس
خط کشد بر عمل خود چو شود دست قلم

راحت از عالم اسباب تغافل دارد
مژه بی‌ دوختن چشم نیاید بر هم

فیض ایثار اگر عرض تمتع ندهد
مار ازگنج چه اندوده و ماهی ز درم

نبرد چشم طمع سیری از اسباب جهان
رشتهٔ موج ندوزد لب‌ گرداب به هم

طالب صحبت معنی نظران باید بود
خاک در صحن بهشتی که ندارد آدم

عشق هر جا فکند مایدهٔ حسن ادب
هم به پایت‌ که به پایت نتوان خورد قسم

عجز طاقت چقدر سرمهٔ عبرت دارد
بسکه خم شد قد ما ماند نظر محو قدم

موی ژولیده همان افسر دیوانهٔ ماست
علم شعله به جز دود ندارد پرچم

عجز هم‌ کاش نمی‌کرد گل از جرأت ما
تیغ ما تهمت خون می‌کشد از ریزش دم

بی فنا چارهٔ تشویش نفس ممکن نیست
پنبه‌ گردد مگر این رشته‌ که‌ گردد محکم

به چه امید کنم خواهش وصلش بیدل
من ‌که آغوش وداع خودم از قامت خم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.